#به_قلم_خودم
این دنیا یک دختر به من بدهکار است!
همیشه دلم میخواست یک دختر داشته باشم، دختری با چشمانی براق و درشت، با گیسوانی صاف و بلند و مشکی، که هروقت دلم از زمانه گرفت موهایش را شانه بزنم ، قربان صدقهاش بروم و خرمن موهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد، دلم دختری میخواست که همدمم باشد، دختری با صدای نازک و مخملی تا برایم شعر بخواند و شیرین زبانی کند، و دل من برایش غش کند و روزی هزار بار در دلم برایش
لا حول… بخوانم. دلم دختری میخواست مهربان و دلسوز که مرهم رازهای من باشد، دلم دختری میخواست که در کنارم هر آنچه در چنته دارم را ببینید و بیاموزد ، بزرگ شود و قد بکشد و من برایش چادری بدوزم و تاج عفاف را بر سرش کنم،قران خواندن و نماز را به او یاد میدادم ،دختری که نور چشمانم باشد و برکت خانه ام دختری که…دوران بارداریام روزی که برای تعیین جنسیت به همراه همسرم به مرکز سونوگرافی رفتیم در راه من مدام میگفتم پسر است و همسرم میگفت اما من دلم دختر میخواهد، آن روزها برایم فرقی نداشت دختر یا پسر بودن فقط سالم بودنش اولویتم بود اما گویی بدم نمیآمد پسر باشد!، چون فکر میکردم پشتم گرمتر خواهد بود بالاخره پسرها مادریتر هستن،نزدیک مرکز که شدیم همانجا به همسرم گفتم اگر دختر بود اسمش را فاطمه یا زینب میگذاریم و اگر پسر بود حسین.
و خدا خواست که من مادر شوم و مهدییاری به من عطا فرمود به نام حسین.
همیشه شکرگزار این نعمت الهی هستم،از آن زمان سالهاست که گذشته و دیگر خدا مرا لایق مادری ندانست و من ماندم در حسرت همان دخترک چشم و ابرو مشکی با موهای بلندش.
پسرکم روزبهروز به لطف خداوند مهربان و زیر سایه اهل بیت قد میکشد و عصای دستم شده است.بسیار مهربان و مودب و آقاست .در نظافت منزل، خرید ، انجام تعمیرات جزیی و… کمک بزرگی به من و همسرم میکند. اما هرچه بزرگتر میشود گویی از من دورتر میشود ، حال با توجه به شرایط جسمی و روحی و اخلاقیِ مردانهای که دارد میگیرد، یا شرم و حیا، یا… نمیدانم! اما دلم میگیرد که دیگر مثل سابق نمیتوانم او را در آغوش بگیرم و غرق بوسه کنم و شرم و حیا مانع میشود شوخی زیرپوستی و شیطنت های قبل را با او داشته باشم. نه اینکه دیگر بغلش نکنم و صورت ماهش را نبوسم یا شوخی نکنم! نه، دیگر مدل این رفتارها برایمان فرق کرده، گاهی دلم میگیرد از اینکه زود بزرگ میشود، حالم گرفته میشود از اینکه روزی به رسم و مرام دنیا و زندگی مرا و خانه مرا ترک کند و دیدار ما در صورت امکان و زمان مناسب و شاید با اجازه و رضایت دیگری شود!
الان که فکر میکنم پیش خود میگویم اگر من یه دختر میداشتم شاید خیلی شرایط برایم متفاوتتر میشد ، به هرحال دختر چون دلسوزتر و هم جنس مادر است بیشتر حامیام خواهد بود تا بعدها کمتر احساس تنهایی کنم!. نمیدانم تفکراتم درست است یا نه!
الهی هزاران بار حکمتهایت را شکر
الهی شکر بابت فرزند سالم و صالحی که به من عطا فرمودی
الهی دامن همهی بی اولادها سبز🤲
اما خدای مهربان منم دلم یک دختر میخواست…🥺
بعضی وقتا فقط باید بچه ی صالح از خدا خواست شاید اگ دختر بود اون طور ک میخواستین نبود .
چه میدونم شاید همان که شما میگین درست باشه