#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 16
#برای_طلبه_نوشت
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
سلام داشتم چالش نوشتن روز شانزدهم رو نگاه میکردم با این عنوان که: اگر فقط یک روز تا پایان عمر شما باقیمانده باشه چکار میکنید؟!
شاید هدف از عنوان و نوشتن این موضوع فقط اینه به خودمون بیاییم و بیدار بشیم از خواب غفلت! واقعا شاید امروز آخرین روز عمر ما باشه!
تا حالا با خودمون فکر کردیم که اگه همین الان جناب عزرائیل تشریف بیارن و بخوان جان ما رو بگیرن اولین چیزی که به ذهنمون میرسه چیه؟!
اولین کار ناتمومی که داشتیم و باید انجام میدادیم ولی ندادیم چیه؟!
حق الناس ادا نکرده…؟!
حق الله انجام نشده …؟!
طلب عفو و بخشش و گرفتن حلالیت؟!
نوشتن وصیت نامه؟!
رفتن به اماکن مذهبی و دعا و استغفار و استغاثه؟!
بیخیالی مثل روزهایی که گذشت و گرفتن جشن و شادی در کنار عزیزان؟!
و چه وحشتناک و سخته موقعی که انسان دلش میخواد برگرده و کار ناتمومش رو انجام بده ولی دیگه متاسفانه راهی برای برگشت نیست.
ای کاش مرگ ناگهانی ما رو غافلگیر نکنه!
البته هستن کسانی که با خوشحالی و فراغ بال و خاطر آسوده لحظه شماری میکنن، بدون هیچ ترس و دغدغه ای،در انتظارش مینشینن و با اومدنش حالشون خوش میشه چون بنده خوبی بودن و اوامر خداوند مهربان و کارهایی که باید انجام میدان رو به بهترین شکل ممکن انجام دادن و منتظر رسیدن به معبود خودشون هستن، و خوش به سعادتشون،
(وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ)
و اما…
در یک صبح زیبای بهاری با نسیم خنکی که میوزد از خواب بیدار شدم، وای خدا چقدر امروز کار دارم! خدایا امروز هم مثل همیشه کنارم باش و به وقتم وسعت بده دلم را آرام کن تا بتونم کارهامو انجام بدم،
خونه رو آب و جارو میزنم ، غذای مورد علاقه خانواده ام را میپزم ، دوش میگیرم و غسل میکنم، بهترین لباسمو میپوشم ، آرایش ملایمی میکنم و با عطر مورد علاقه ام خودمو خوشبو میکنم، چای دم میکنم و برای خودم فنجانی را پر کرده و پشت میز مینشینم خب اول سراغ گوشی ام میرم تمام چیزهایی که باید حذف بشه مثل عکسهای شخصی و.. را حذف میکنم،
یه پیامک آماده میکنم و برای تک تک کسانی که میشناسم ارسال میکنم و ازشون حلالیت میطلبم ،
چندتا استوری هم در صفحات مجازی میزارم با عنوان حلالم کنید و برام قرآن و فاتحه بخونید،
چندتا تماس کوتاه هم خواهم داشت برای خداحافظی آخر و گرفتن حلالیت و ادای دین، تلاش میکنم اگه حق الناسی به گردنمه هر چندتا که یادمه و میتونم تو اون زمان از گردنم بردارم،
بعد شروع میکنم به نوشتن وصیتنامه ،
قسمتی از اموالم رو میبخشم ، حتی اگه شد اعضای بدنم! انجام مدتی نماز و روزه و دادن هر هفته خیرات… هم در وصیتنامه قید میکنم
یه سر میرم امامزاده و مسجد محل و گلزار شهدا و مزار مادرم و …باهاشون درد و دل میکنم بهشون میگم میخوام مهمونشون بشم تا حواسشون به من باشه، خودم میرم جایی که قراره دفن بشم رو مشخص میکنم سنگ قبرم رو سفارش میدم،
کنار خانواده و عزیزانم چند ساعتی رو به خوشی خواهم گذراند، بهشون میگم چقدر دوستشون دارم، به هر کدوم یه یادگاری میدم و بغلشون میکنم میبوسمشون و ازشون خداحافظی میکنم …
دیگه کم کم دارم میرسم به ساعات پایانی!
در حین آرامش پر از اضطرابم، بیشترین نگرانیم برای پسرمه و بعد خانواده ام ، کاش با نبود من خیلی اذیت نشن.چقدر دلم براشون تنگ میشه ، چقدر دلم برای خیلی چیزای دیگه هم تنگ میشه مثل ماه محرم و عزاداریهاش، ماه رمضون و شبهای قدر ، برای حرم ها و اماکن مذهبی و مقدس ، برای… 😔
خیلی سریع یه بلیت هواپیما میگیرم و خودمو میرسونم به حرم امام رضا علیه السلام ، زیارت دلچسبی میکنم و یه گوشه مینشینم و شروع میکنم به درد و دل و توبه و استغفار و نماز و دعا ، یه زیارت عاشورای دلی میخونم حسابی با خدا گپ میزنم ازش میخوام منو ببخشه، میدونم که هنوز خیلی کار دارم که انجام ندادم اما…
خیلی دلم میخواد مرگم با شهادت باشه یا ثواب شهید رو داشته باشم ، به هرحال راضی ام به رضای خدا 🙏
چشمام رو آروم روی هم میزارم اشهدم رو میخونم ، توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها میکنم و زمزمه میکنم:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ
(إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ )
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی
#شادی_روحم_فاتحه_صلوات🤲
آخرین نظرات