باز هم #جمعهای دیگر از راه رسید…
و دلم، این خانهی کوچک اما پر آشوب، دوباره بهانهات را گرفت. جمعهها انگار یک جور دیگری دلتنگ میشوم. خورشید، آرامتر طلوع میکند و آسمان، رنگ غربت بیشتری دارد. انگار تمام آفرینش هم میدانند که قرار است روز دیگری بدون حضور تو سپری شود.
این جمعه هم، مثل تمام جمعههای نیامده، به انتظارت مینشینم. چشم میدوزم به جادهی خیال، به امیدِ دیدن گرد و غبار مَرکبِ موعود. گوش جان میسپارم به صدای پای فرشتگان، شاید نوید آمدنت را بیاورند.
مولا جان! ای پناه بیپناهان! در این هیاهوی بیرحم زندگی تنها یاد توست که آرامشبخش جانِ من است. ای طبیب دلهای شکسته! این دلِ بیقرار، در این جمعهی دلگیر، پناهی جز تو ندارد. بیا و این انتظار را پایان بخش. بیا و این دلتنگی را التیام بده. بیا و این جمعه را، جمعهی وصال کن. ای یوسف زهرا! چشمان یعقوبوارِ ما، سالهاست که در فراقت، اشک میریزند. کی میشود که قدمهای مبارکت، این سرزمین تشنه را سیراب کند؟ کی میشود که با دیدن رویت، جان تازهای بگیریم و این جمعه آخرین جمعه انتظارمان باشد.
کی میشود صدای دلنشین «انا المهدی» در جهان طنین انداز شود و همه جا پر شود از عدالت و ریشه ظلم و ستم بخشکد.
مهدی جان! برای تعجیل در ظهورت خدا را قسم میدهم به عمه جانت حضرت زینب کبری سلامالله که هر چه زودتر چشمانم را به روی چون ماهت منور کند؛
به امید دیدارت، ای همهی امیدم🤲
اللهم عجل لولیک الفرج…
#طلبه_نوشت
#به_قلم_خودم
#سُمیه_خانوم_اُم_الحسین
آخرین نظرات