#به_قلم_خودم
هر هفته شب و روزهای جمعه، همه ی اعضای خانواده ، در خانه ی پدری جمع میشیم
(البته چهار سال است که مادرم به رحمت خدا رفته). 😔
ولی “پدر” یعنی حلقه ی تداوم ارتباطی خانواده هنوز مثل یک کوه پشت همه ی ما ایستاده است.
شام می خوریم ، فیلم می بینیم ، بازی می کنیم ، می خندیم ، چای و میوه می خوریم ،بحث سیاسی اقتصادی می کنیم و خلاصه دورهم هستیم و کلی لذت می بریم.اینها همه به لطف حضور ساده و بی آلایش پدر است.همو که همه جوره پای خانواده ایستاده است. او راحت گذشت می کند تکبر ندارد و دل به دنیا نبسته است. او با وجود غمی که در دل دارد از نبود مادرم اما همچنان استوار و محکم با لبخندی زیبا حامی و پشتیبان ماست، دست و دلباز و مهربان و با سخاوت سفره ای پربرکت و پرنعمت برایمان می اندازد و با عشق برایمان غذا میکشد ، البته همه با هم همکاری داریم اما پدر دلش میخواهد خودش از میوه های زندگی اش و یادگارهای سادات خانومش پذیرایی کند،
چقدر در این دورهمی ها جای خالی مادر احساس میشود ، گاهی بغض میکنیم و گاهی در فکر فرو میرویم گاهی.. اما تلاش میکنیم لبخند روی لب داشته باشیم و دل نازکی نکنیم تا مبادا پدر آزرده شود ، همینطوری غمگین و افسرده شده، اما به روی خودش نمی آورد ، چین و چروکهای صورتش بیشتر شده، انگار کمی هم قدش خمیده تر ، و چه سخت میگذره این ایام برایش ، موقع خداحافظی انگار با چشمان مهربانش التماس میکند کمی بیشتر بمانید، همه با هم نروید. با اینکه تقریبا هر روز بهش سر میزنیم اما همچنان در تنهایی به سر میبرد،
مادر که رفت همگی یتیم شدیم حتی پدر!قدرشون رو بیشتر و بیشتر بدونید گاهی خیلی زود دیر میشود…
الهی چراغ خانه کسی از نبود پدر و مادر خاموش نشود،
#چهارمین_سالگرد
#دلتنگتم_مادررر
#روحت_شاد_سادات_خانوم
#فاتحه_ای_قرائت_بفرمایید
#صلوات
خانهٔ پدری...
آخرین نظرات