گاهی در ذهنم نشخوارهای فکری زیادی دارم و اگر و مگرهایی را تصور میکنم.
مثل دیروز، که با خودم میگفتم:
اگر من زن نبودم و مَرد بودم؟!…
شاید دنیایم وسیعتر و آزادتر بود!
شاید شانههایم بار مسئولیت سنگینتری را حس میکرد! نانآور بودن، تکیهگاه شدن، قوی و اندکی بیاحساس بودن! ممکن بود در پشت چهره قوی و هیکل درشت و ورزیدهام مجبور میشدم به سکوت و پنهان کردن اشک و عواطف و خواستههای مردانهام.
اگر مرد بودم شاید مجبور میشدم برای اثبات مردانگیام، قدرت، شهرت، و احترام بجنگم! شاید فرصت دیدن دنیا از دریچه ظرافت و لطافت برایم کمرنگ میشد.
اگر مرد بودم شاید مجبور بودم نقش یک قهرمان را بازی کنم که همیشه قوی و بینقص است و اشتباه نمیکند.
البته شاید چون تجربهاش برایم ملموس نیست، مرد بودن را سخت گرفتهام! مطمئنا در پس سختیهای متصور در ذهنم، دنیای مردانه هم زیباییهای خودش را دارد. سرم را کمی تکان میدم تا افکارم درهم بریزد. دوست ندارم به این اگر، فکر کنم.
زن بودنم را دوست دارم. اینکه دختری شادم، زنی پرانرژیام، همسری طناز و عاشقم، خواهری دلسوز و مهربانم و مادری هستم با یک دنیا عاطفه و لبخند. شاکرم بابت زن بودنم، از اینکه مجبور نیستم بیشتر وقتم را بیرون از خانه بگذرانم، کارهای سنگین انجام بدهم و نتوانم آنگونه که باید به خودم رسیدگی کنم. شاکرم بابت زن بودنم و داشتن قلبی سرشار از عشق و محبت، آغوشی گرم، دستانی لطیف و طنازیهای زنانه؛
با همهی وجود به زن بودنم افتخار میکنم، و همیشه دلم همین دنیای پر رنگ و احساس زنانه صورتی را میخواهد.
من یک زنم؛ 🤱💗
#به_قلم_خودم
#سُمیه_خانوم_اُم_الحسین
آخرین نظرات