فستیوال محرم!!!
در آستانه امامزاده ایستادم؛ سلام دادم، و با اذن دخول آرام آرام قدم در آن حریم مقدس گذاشتم. پس از اقامه نماز، زیارت و زمزمه دعاهایی که در دل داشتم، راهی صحن شدم تا در مراسم زنجیرزنی و سینهزنی عاشقان حسینی حضور یابم. حیاط امامزاده مملو از جمعیت بود؛ دلهای سوخته، دستهای بر سینه، اشکهای جاری و زنجیرهایی که با هر ضربه، یاد کربلا را تازه میکردند.
دنبال گوشهای خلوتتر گشتم تا راحتتر تماشا کنم و کمتر در معرض دید باشم؛ اما چشمم به صحنههایی افتاد که دل را میآزرد و خاطر را مشوش میکرد. زنان و دخترانی که با پوششی نامناسب تنگ و چسبان و آرایشی افراطی،کاشت ناخن و مژه، گویا دانسته آمده بودند تا حرمتشکنی کنند، نه عزاداری. کاش تنها چند نفر بودند و میشد با کلامی نرم تذکر داد، اما تعدادشان کم نبود و رفتاری داشتند که گویی منتظر کوچکترین واکنشی بودند تا با بیپروایی پاسخ دهند.
دلم برای مردان و جوانانی میسوخت که با تمام وجود و خلوص، سینه میزدند و زنجیر بر شانه میکوبیدند، اما ناچار چشمانشان به این نابسامانیها میافتاد. هر جا توانستم، با لحنی مهربان و محترمانه تذکر دادم؛ برخی گوش سپردند و گفتند: «دعا کن دلت پاک باشد»، اما در رفتارشان تغییری دیده نمیشد.
دردناکتر آنکه برخی از این افراد، در کنار مردانی که همراهشان بودند، زنجیر میزدند یا در ژستهایی سبک و بیمحتوا، با طوق و علم عکس میگرفتند؛ گویی که این مجلس مقدس را صحنهای برای نمایش خود یافته بودند. تأسفآورتر اینکه هیچ نظارتی هم نبود؛ نه کسی تذکر میداد و نه تدبیری اندیشیده شده بود.
ای کاش در چنین مراسمهایی، نظارت فرهنگیِ دقیقتر و عمیقتری وجود داشت؛ نه از سر تحکم، که با درایت و برنامهریزی فرهنگی، حرمتها حفظ میشد و دلها از رنج چنین ناهنجاریهایی آسوده میگشت. کاش میدانستند: این ایام، ایام حزن و اندوه است؛ نه میدان خودنمایی و حرمتشکنی.
#طلبه_نوشت
✍ سمیه خانوم اُمالحسین
آخرین نظرات