#به_قلم_خودم
30 آبان به نام « #روز_قهرمان_ملی» در تقویم رسمی کشور به پاس رشادتهای جهانی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، نامگذاری شده است. اما علتش را میدانید؟!
در تاریخ 30 آبان 1396 سرلشکر شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایان سیطره داعش بر سرزمینهای اسلامی را به مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا اعلام کرد.
رهبر انقلاب اسلامی به نامه فاتحانه سرلشکر قاسم سلیمانی درباره پایان سیطره داعش، در تجلیل از مجاهدتهای وی مجموعه جبهه مقاومت اسلامی پاسخ تاریخی صادر و تأکید کردند «شما با متلاشی ساختن این تودهی سرطانی و مهلک نه فقط به کشورهای منطقه و به جهان اسلام بلکه به همهی ملتها و به بشریت خدمتی بزرگ کردید»
سرمایه ملی یک جامعه فقط در و دیوار یک ساختمانی که اسمش میراث فرهنگی است، نیست بلکه سرمایه ملی یک جامعه همان نیروهای انسانی است که آنها را به عنوان مفاخر ملی میشناسیم.شهید سلیمانی به عنوان قهرمان فراجناحی توانست همه سلایق را در مسیر درست راهنمایی کرده و با خود همراه کند. به همین دلیل ما ایشان را قهرمان ملی مینامیم که هنر همراه بودن و همراه کردن اکثریت سلایق برای تامین منافع ملی را داشتند.بعد از شهادت سردار عزیز،رهبر معظم انقلاب پیام تبریک و تسلیت شهادت حاج قاسم را خطاب به یک ملتصادر کردند و فرمودند «ملت عزیز ایران! سردار بزرگ و پر افتخار اسلام آسمانی شد». یعنی حاج قاسم متعلق به یک ملت و یک «قهرمان ملی» بود. چنانچه رهبری معظم انقلاب فرمودند؛ هر چیزی که یاد شهیدِ عزیزِ ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگر چه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد، ولی ما هم هر کدام وظیفهای داریم.
و این روز ضرورت داشت در تقویم ما ثبت شود تا بدانیم ما ملت ایران سربلندی و عزتمان را مدیون قهرمانان کشورمان هستیم، قهرمانان به نام و گمنام که هر کدام تاثیر عظیمی در شکوفایی و اقتدار کشور داشتند.با افتخار مقام همهی قهرمانان پر افتخار کشورمان را با صلواتی برمحمد و آل محمد گرامی میداریم.
روحش شاد یادش گرامی
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن #آزاد_نویسی
#سُمیه_خانوم_اُم_الحسین
#انار_میوهٔ_تاجدار
#تولیدی
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته
هردانه ای هست خوش رنگ و رخشان
قلب سفیدی در سینه آن
یاقوت ها را پیچیده با هم
در پوششی نرم پروردگارم
هم ترش و شیرین هم آب دار است
سرخ است و زیبا نامش انار است
این شعر «انار» آقای مصطفی رحماندوست را خیلی دوست دارم . هر موقع یادم میآید زیر لب تا آخرش را زمزمه میکنم ،همراه با تصویر سازی ذهنی از انار و استعاره های زیبایی که شاعر بکار برده، شاید یکی از دلایل دیگرم این باشد که انار این میوه بهشتی و قرآنی ،مورد علاقه من است، مخصوص شیرین و آبدار،اما برعکس من خواهرم انار ترش دوست دارد همراه نمک و گلپر. همیشه هم بحث داشتیم شیرین بهتره یا ترش؟! 🥴
پاییز همیشه برایم خاطره انگیز بوده ،موقع رسیدن انارها و فصل برداشت،دسته جمعی به انارستان پدرم میرفتیم، باغی بسیار بزرگ با کوچه ای تقریبا تنگ، وسطش جوی آب ،باغ از دو طرف دیواری خشت و گلی داشت و از دو طرف دیگر سیم خاردار، وسط باغ حوضچه ای بزرگ اما کم عمق بود، یک اتاقک سه در چهار هم گوشه باغ ساخته شده بود . ابتدای باغ و رده های جوی درختان انار بود و وسطش درختان پسته و… چقدر منظره زیبایی داشت ، برگهای زرد و نارنجی زیر نور خورشید برق میزدند ، انارهای سرخ و سفید و سیاه که حسابی رسیده بودند چشمک زنان اشاره میکردن اول من را بچین ، اول من! دستم را به طرف شاخه ها میبردم و آرام آنها را میچیدم، بعضی ها که ترک خورده بودن ، با تکانی دانه هایشان پخش زمین میشد
شیرین ها را در یک سبد و ترش ها در سبد دیگر ، مشخص بود کدام درخت انارش شیرین و کدام ترش است، در حین چیدن، بزرگترین و چشمگیرترین انار را برای خودم برمیداشتم آن را تا میتوانستم میچلاندم و سوراخ کوچکی روی پوست صورتی اش درست میکردم و محتویاتش را جرعه جرعه با عشق مینوشیدم،
بعد از چیدن، مقداری را برای دوست و فامیل کنار می گذاشتیم و مقداری برای خودمان. مقداری از انارهای ترش و ترک خورده را همانجا شروع میکردیم به دانه کردن، اجاق بزرگی کنار دیوار باغ بود که پدرم آن را درست کرده بود، آن را روشن میکرد و انارهای دانه شده را با دیگ مسی روی آتش قرار میداد، ساعاتی بعد بوی خوش رب انار فضا را پر میکرد، چه عطر و طعم دلچسبی داشت، رب انارِ «دودی» یا «آتشی».
مادر خدابیامرزم همانجا بعد از سرد شدن رب انارها را داخل ظرفهای کوچکتر میریخت و چندتا را برای خودمان و چندتا را برای افراد مشخص در ذهنمان نگه میداشت. مقداری از انار ترش دانه شده را هم بسته بندی میکرد برای مصرف در غذاهای مخصوص مثل «مرغ ناردونی» و درست کردن ترشک و لواشک و…
پدرم هم داخل باغ گودالی را حفر میکرد و مقداری از انارها را داخل آنجا پنهان میکرد تا شب یلدا از آنها استفاده کنیم، گاهی تا شب عید هم ما انار داشتیم .
بنا به دلایلی آن باغ بزرگ رو پدرم به فروش گذاشت و با پولش دوتا باغ پسته خرید، با فروش باغ انگار خاطرات ترش و شیرین ما هم به یغما رفت.
باغهای جدید در واقع باغ پسته است، اما دورتادورش پر است از درختان:
(گوجه سبز ،سیب،بادام،انجیر،زردآلو، توت،سنجد،گیلاس و آلبالو)
درخت انار هم دارد اما نه مثل باغ قبل،
با وجود اینهمه درخت مختلف، باز باغ قبلی برایمان چیز دیگری بود.بعد از فوت مادرم و فروش انارستان ،انگار دیگر حوصله ای برای درست کردن رب انار هم نداریم،
میدهیم به خانمی تمیز و با سلیقه برایمان آماده میکند، خوشمزه است اما دیگر عطر و طعم قبل را برایمان ندارد،
بعد از رفتن مادرم گویی همه چیز طعم بغض میدهد. با خود میگویم:خوش به حال انارها دلتنگ که میشوند
میترکند… 💔
#روحت_شاد_سادات_خانوم
#انار: آن میوه ای که حضرت زهرا آن را طلب نمود
چون باب میل اوست، شد این میوه تاجدار
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم🥀
#سالروز_شهادت
#پدر_موشکی_ایران
#به_قلم_خودم
امروز سالگرد شهادت شهید حسن تهرانی مقدم، پدر فناوری موشکی ایران است؛ مردی که در دشوارترین روزهای جنگ تحمیلی، با عزم و ایمان خود بنیان امنیت و اقتدار ایران را بنا نهاد."رحمت خدا بر این شهید بزرگ که اقتدار امروز و موشک هایمان را مدیونش هستیم.آقای تهرانی مقدم موشک هایی که تو برایمان ساختی دشمنان را ذلیل کرد ،کاش بودید و نظاره میکردید و در کنار هم نابودی اسرائیل را جشن میگرفتیم، هرچند شما زنده اید و ناظر و شاهد… چیزی تا نابودی اسرائیل باقی نمانده، برای پیروزیمان دعا کنید 🙏
تا همیشه به شما افتخار میکنیم….
روحت شاد اَبَرقهرمان
حسن تهرانی مقدم در 6 آبان ماه 1338در محله سرچشمه تهران متولد شد. شهید حسن تهرانی مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران بود.او پس از طی تحصیلات مقدماتی، موفق به اخذ مدرک کاردانی و کارشناسی در رشته مهندسی صنایع شد. وی که در اولین روزهای تشکیل سپاه پاسداران به عضویت آن درآمده بود، در دوران جنگ عراق و ایران نخستین فرمانده توپخانه سپاه و بنیانگذار آن بود.پس از آن تهرانی مقدم توپخانه را به حسن شفیعزاده سپرد و خود به یگان موشکی سپاه رفت و مسئولیت یگان موشکی را برعهده گرفت. او همچنین در تشکیل و بنیانگذاری فرماندهی موشکی سپاه تأثیرگذار بود.حسن تهرانی مقدم با پایان جنگ وارد تحقیقات و توسعه فعالیتهای موشکی سپاه پاسداران شد و در سازمان جهاد خودکفایی سپاه به عنوان مسئول سازمان مشغول به کار شد. ساخت چند موشک در واحد موشکی سپاه تحت مدیریت او انجام شد و بدین خاطر برخی از همکارانش به او لقب #پدرموشکی_ایران دادند.سردار حسن تهرانیمقدم تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر بنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در روز شهادتش (21 آبان 1390) در پادگان امیرالمومنین(ع) شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی، آماده میشد، بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش (احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی، غلامرضا یزدانی، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقیخواه و …) پیوست.
#وصیتنامه شهید تهرانی مقدم:
حسن تهرانی مقدم در بخشی از وصیت نامه خود بر لزوم اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) تأکید کرده و اورده است که: «هر وقت به یاد من افتادید برای شادیم یاد و ذکر اهل بیت (ع) و ذکر مصیبت آقا اباعبدالله و ائمه اطهار(ع) نمائید.»
در میان وسایل شخصی شهید تهرانی مقدم، خانواده ایشان دستمال مشکی پیدا کردند که این شهید بزرگوار با الصاق کاغذی بر روی آن خواسته بودند که این دستمال همراه ایشان دفن شده و در قبرشان قرار گیرد. این دستمال اشک مربوط به عزاداری های ایشان در مراسم عزای محرم بوده است.
بر روی کاغذی که روی این پارچه قرار داشت با دستخط شهید نوشته شده بود: «عنایت فرموده و این دستمال مشکی را در کفن بنده قرار دهید. حسن مقدم».
این دستمال مطابق با وصیتِ حاج حسن در کنار پیکر ایشان او به خاک سپرده شد.
زینب تهرانی مقدم، دختر شهید تهرانی مقدم، درباره این دستمال مشکی می گوید:«این دستمال در کمد شخصی ایشان قرار داشت پارچه ای است که پدرم در ایام سوگواری امام حسین(ع) با آن اشک چشم های خود را پاک می کرد.»
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است
•┈┈••✾••┈┈•
🤲شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲دعای این شهید بزرگوار بدرقه امروزمان ،دوستان عزیز:🦋
لطفاً صلوات های امروز خودتون رو به
برادر عزیز و شهیدمان هدیه کنید 👇
🌷 #شهید حسن تهرانی مقدم 🌷
#محفل_شهدا
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
#تلنگرانه
اوایل ازدواجم بود سر موضوعی با همسرم به توافق نرسیده بودم و همین برام ایجاد کدورت کرده بود هرچند خشم خودمو نشون نمیدادم اما از درون غوغایی داشتم، اصلا زیر بار حرف زور نمیرفتم مخصوص اگه میدونستم حق با منه، مدتی بعد باز هم سر موضوعی بحثمون شد ، و من این بار کوتاه نیومدم و با حالت قهر رفتم منزل پدرم ، از حالت چهره ام فهمیدن مشکلی دارم، بعد از کمی صحبت سفره دلم باز شد و از بحث های قبلی هم با خانواده ام صحبت کردم، پدر و مادر خدابیامرزم کمی ناراحت شدن ، انتظار حمایت ویژه داشتم اما نه تنها پشت من در نیومدن بلکه کلی هم نصیحتم کردن و من ناراحت تر به سمت اتاقم رفتم ، کمی بعد مادرم با دو استکان چای خوشرنگ وارد اتاق شد و با خوش و بش از خاطرات و اتفاقات زندگیش برام تعریف کرد و تاکید میکرد تو دیگه بزرگ شدی و ازدواج کردی باید مسئولیت پذیر باشی، همه اوایل زندگی یه سری مشکلات و اختلاف نظر دارن باید بگردی و منطقی ترین راه حل رو پیدا کنی، نباید تَقّی به توقی خورد چادرچاقچول کنی و بیایی خونه پدرت، البته که در این خونه همیشه برات بازه اما ببین برای چی داری میایی! دلخور شده بودم از اینکه چرا حق رو به من ندادن ، اندکی بعد پدرم هم وارد اتاق شد و کنارم نشست و گفت سُمیه جان، دختر قشنگ بابا ، از من و مادرت ناراحت نشو
تا خواستم چیزی بگم انگشت روی بینی گذاشت وهیس کوتاهی گفت و ادامه داد این داستان رو شنیدی ؟! 👇
در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث شان شد ؛ دختر هم قهر کرد آمد خانه پدرش واز شوهر خود شروع کرد به بد گفتن که پدر جان شوهر من چنینه وچنانه .
پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش گوش داد گفت باشه عزیز دل بابا با شوهرت صحبت می کنم .
پدر دختر تمام مردهای فامیل که به دختر محرم بودند را به خانه اش دعوت کرد و به هر یک عبایی داد
بعد به زنش گفت دختر را نیمه عریان کرده داخل اتاق بفرستد
مادر دختر دستور شوهرش را اطاعت کرده دخترش را نیمه عریان به اتاق فرستاد.
دختر تا وارد اتاق شد از خجالت سرخ شد وداشت نگاه می کرد ، پدرش عبایش را کنار زد گفت : بیا زیر عبای من
دختر نرفت ،برادرانش گفتند بیا زیر عبای ما اما نرفت ،خلاصه در آن جمع شوهرش را دید و سریع رفت زیر عبای شوهرش پناه گرفت .
بعد پدر دختر گفت:درسته من پدرت هستم و محرم تو ،اما دیدی دخترم مَحرم تر از شوهرت کسی نیست. پس بهتر است بروی زندگی کنی او عیبهای تو را بپوشاند تو نیز عیبهای شوهرت را بپوشان .
او از خطای تو بگذرد تو از اشتباهات شوهرت چشم پوشی کن.
و گفت دونفری که با هم ازدواج میکنند کامل نیستند ولی می توانند همدیگر را کامل کنند. شما هم تازه نوخانه شدید طبیعیه که سر یه موضوعاتی بحث کنید و البته همینها نمک زندگیتون میشه و بعدها خاطره، بوسه ای به پیشانی ام زد و از اتاق رفتن بیرون، کمی فکر کردم از خودم خجالت کشیدم چرا برای این موضوع کوچیک پدر و مادرم رو ناراحت کردم،
به صفحه گوشیم نگاه کردم، همسرم چندبار تماس داشته و پیامک فرستاده: لوس نشو بیا خونه، یا اجازه بده بیام دنبالت ، اومدی در موردش صحبت میکنیم ، منم شیطون رو لعنت کردم و جوابشو دادم پس بیا دنبالم!
نیم ساعت بعد با یه شاخه گل و یه جعبه شکلات وارد خونه پدرم شد، یه نگاهی بهم کردیم و زدیم زیر خنده ، حس کردم تو همین چند ساعت چقدر دلم براش تنگ شده، چقدر عجولانه تصمیم گرفتم، و همونجا به خودم قول دادم صبر و تحملم رو بالا ببرم و باعث ناراحتی هیچکس نباشم ، و فقط زمانهای لازم و بحرانی مشورت فکری بگیرم از بزرگترهام ،
و گذشت چقدر شیرین و دلچسبه
حالا که سالها از اون ماجرا میگذره ته دلم هزاران بار پدر و مادرم رو ستایش میکنم که چقدر زیبا منو راهنمایی و نصیحت کردن، و با طرفداری بیجا از دخترشون باعث کدورت و برهم زدن یه زندگی نشدن.
متاسفانه خیلی ها رو میبینم که به خاطر دخالتهای بیجا، تصمیمات نادرست، و حمایت و دلسوزی افراطی از فرزندشون باعث طلاق و جدایی شون میشن.
کاش یاد بگیریم در این مواقع حساس عجولانه تصمیم نگیریم و راهنمایی درست به فرزندانمون بدیم.
زادهٔ مردادم ، بوسه داغ و آتشین تابستان،
در شهری کویری و تاریخی ، چشم به این دنیا گشودم، مانند ریشه های مقاوم یک «درختِ پِسته» که زیر زمین در پی آب است تا شاداب بماند و با همهٔ وجود میخواهد برای رهگذران مفید باشد ، در تلاشم ، درختی با اصالت و ریشه دار و مَرد مَنش،درختی که با وجود کم آبی هم همچنان امیدوار است تا به ثمر بنشیند و آنگاه سخاوتمندانه از میوههای نوبرانه و تازه اش ببخشد ، درختی که برایش همه چیز لذت بخش است ، از آسودن مردم در زیر سایه اش ، تا تاب انداختن روی شاخه های تنومندش و دیدن بازی کودکان و شنیدن قهقهه هایشان، درختی که همیشه زیباست و در هر فصل دلبری های خودش را دارد و حتی در زمستان و سرما با وجود پاره ای از مشکلات همچنان استوار است و در فکر کمک و بخشش. درختی که امیدوارم است حتی بعد از کهنسالی، آن زمان که تیشه بر ریشه اش میزنند همچنان دست و دلباز باشد و دعا میکند حتی زمان سوزاندن و زغال شدنش مفید باشد و همچنان گرما بخش محفل خانواده ها. و حتی و حتی از آخرین ذرات وجودش و خاکسترش در تهیه ساخت وسایل سفالی و ریخته شدن پای درختان دیگر و … استفاده شود.
#تکلیف
#به_قلم_خودم
آخرین نظرات