مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
فلسطین کلید رمزآلود ظهور
ارسال شده در 30 مهر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع


#به_قلم_خودم
#مشق_بیداری
#پویش_مشق_بیداری
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
از تلویزیون و شبکه های مجازی مختلف هر روز شاهد حوادث تلخ و کشتار مردم بیگناه و مظلوم و پرپر شدن کودکان معصوم و غیر نظامیان غزه و فلسطین و لبنان هستم. داغ دلم هر روز بیشتر میشود ، و نفرتم نسبت به رژیم منحوس اشغالگر قدس و صهیونیسم زیاد و زیادتر،
مدام به خود نهیب میزنم که چه کار مفیدی می‌توانم انجام بدم؟! حضور من در این دنیا برای حمایت از مقاومت اسلامی و گروه حماس چگونه است؟ در واقع چگونه می‌توانم وظیفه خود را در این برهه از تاریخ به درستی انجام بدم؟! تصمیمات بزرگ و کوچکی در ذهن دارم ، در تلاشم که آنها را به ثمر بنشانم ، ابتدا شروع کردم به فرار از روزمرگی ها و تکرارهای تکراری! سعی کردم بیشتر به خودم و هدف از خلقتم فکر کنم، سعی بر خودشناسی بیشتر دارم ، اینکه من به عنوان یک انسان چه نقشی را باید در این برهه ایفا کنم؟! منی که وقتی مصائب کربلا و واقعه عاشورا رو شنیدم و خواندم ، بارها پیش خود گفتم ای کاش منم در آنجا حضور داشتم و کاری انجام میدادم! حالا گویی در غزه ماجرایی نزدیک به ماجرای عاشورا در حال رقم خوردن است ، حوادثی که عینی آن را میبینم و درک میکنم، در کنار این افکارم شروع کردم در دنیای واقعی و مجازی علیه رژیم منحوس صهیونیستی گفتمان و تبیین و روشنگری کردن، با هشتگ های مختلف مثل #حریفت_منم و …
آمادگی خودم و فرزندم را برای مبارزه و دفاع از مردم فلسطین اعلام کردم،و با انتشار پست و استوری و یا بازارسال پست‌های حمایت از غزه و لایک کردن آن‌ها و یا حتی نظر گذاشتن در محکومیت اسرائیل حداقل کاری بوده که من برای حمایت از مردم غزه که زیر بمباران رژیم کودک‌کش صهیونیستی هستند انجام دادم و میدهم،و تلاش میکنم برای دعوت از اطرافیانم که در جبهه حق حضور پررنگ تری داشته باشند،
در راهپیمایی ها شرکت کردم ، از پس اندازم مبالغی را به عنوان انفاق و صدقه و کمک به شماره حساب های مشخص شده جهت کمک به مردم غزه و لبنان واریز کردم،در واقع در تلاشم که بااندک مالی که دارم جهاد کنم هرچند خیلی کوچک ،
در کنارش توکل و توسل و دعا و دعا و دعا
رو زمزمه هر لحظه خودم قرار دادم ، و با برگزاری ختم های مختلف از جمله ختم قرآن ، ختم صلوات و ام یجیب و دعای توسل و زیارت عاشورا و… تلاش بر گره گشایی کردم، ایمان دارم باز هم این دعاها می‌تواند در این وانفسای جولان ظلم و آه مظلوم، مفید واقع شود. و یه کار مهم دیگه اینکه:کالاهای صهیونیسم که از طرف مجلس شورای اسلامی حرام اعلام شده رو از لیست خریدم حذف کردم.
فلسطین امروز در قلب تاریخ در حال قلم زدن از صفحاتی است که شاید هر لحظه آن دیگر تکرار نشود، شاید سال ها بعد هر فصل آن در مدارس تدریس شود، خانه هایی که شاید دیگر سرپا نشود، کودکانی که شاید دیگر برای ساخت همه آرزوهایشان بزرگ نشوند…
همین لحظه هاست که قلب آدمی را به درد می آورد، نفس را در سینه حبس می کند و حتی عده ای را چنان به واکنش وا می دارد که زبان به اعتراض می گشایند،و آستین برای کمک کردن بالا می زنند.
اکنون جهان در دفاع از مردم مظلوم فلسطین یکی شده و همه کسانی که هنوز اندکی انسانیت در دل هایشان زنده است از این همه ظلم به درد آمده است، پس با وحدت و تشکیل تشکلها میتوانیم پرده از این جنایت ها برداشته و قدمی در راه رسیدن به پیروزی برداریم.
بی‌تردید آینده از آنِ مقاومت است. قهرمانان واقعی، مردم مقاوم فلسطین هستن. بدانند که ما آنها را تنها نخواهیم گذاشت. فلسطین قطعاً پیروز است.
( إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً)
(القدسُ لنا وَالحقُّ لنا النصرُ لنا نَحنُ الغالبون…)
امیدوارم به زودی زود اسرائیل نابود شود و فلسطین آزاد و در کمال آرامش در مسجد الاقصی نماز جماعت پرشوری برگزار بشه و ما هم بتوانیم برای یک بار هم که شده در آنجا باشیم و در کنار هم سجده شکر به جا بیاوریم. 🙏 🌸

نظر دهید »
روز جهانی سیب
ارسال شده در 30 مهر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​#چالش_نوشتن 

#جوال_ذهن #آزاد_نویسی 

#سمیه_خانوم_اُم_الحسین

به مناسبت #روز_جهانی_سیب!

س مثل #سیب 🍎 🍏 

سیب میوهٔ بهشته، هرکی ندونه زشته 😅 

نمیدونم سیب میوه مورد علاقه شما هست یا از روی نبودن میوه دیگه در یخچال بهش رو میارید، من خودم زیاد دوستش ندارم، البته بدمم نمیاد ،باید حتما میلم بکشه تا ازش استفاده کنم، به مناسبت روز جهانی سیب این متن رو براتون ارسال میکنم تا درس و تلنگری باشه برای زندگی هامون، 
یخچال خانه ی ما را که باز کنی اگر خالی از هرچیزی هم باشد، محال است که سیب در آن پیدا نکنی! 

انگار محکوممان کرده اند به سیب خوردن! یا رسم است هر روز سیب بخوریم! 

هرچند تنها مادرم پایبند این رسم عجیب بوده است که سیب خاصیت زیادی دارد و برای پوست و دندان مفید است‌. و…

امروز هم کیسه ی دو کیلویی سیب روی کابینت مثل پتک روی سرم فرود آمد و شکایت کردم:"ای بابا… بازم سیب خریدید که! اینهمه میوه ی خوب!”

بعد یکهو دلم برای سیبها سوخت، یکی از آنها را برداشتم و خوردم تا فکر نکنند میوه بدی هستند یا خیلی ازشان بدم می اید!

آخر اصلا تقصیر سیبها نبود. اگر سیب ها هم مثله گوجه سبز، میوه نوبرانه بودند و مارا منتظر میگذاشتند، شاید حالا کمی بیشتر مورد توجه قرار میگرفتند و بی صبرانه منتظر شان میماندیم و با ذوق و چندین برابر قیمت حالا میخریدیمشان و چقدر هم راضی و خوشحال بودیم!

به نظرم بعضی آدمهای خوب و با خاصیت، شبیه سیب هستند.

همیشه درکنارمان و در هر شرایط کمکمان هستند. وجودشان پر از خاصیت است و هزار بلا و مصیبت را از جانمان دور میکنند. 

اما مثل سیب! به چشم نمی آیند و قدرشان را نمیدانیم و در عوض، قدر  آدمهایی را میدانیم که هر از گاهی وارد زندگیمان میشوند و میروند، 

مثل توت فرنگی! چون نوبرند رنگ و رویشان جذبمان میکند و سیب با وفا و پرخاصیت را میفروشیم به آن توت فرنگی بیخاصیت آبکی که کمتر هست و تازه با قیمت بالا، برایش سر و دست هم میشکنیم!

حیف سیب که هر کارش کنی، سیب است و یاد نمیگیرد نوبرانه بودن را، کم بودن را، گران و دست نیافتنی بودن را!!!

وای که بعضی ادمها همان سیب هستند. و سیب را جان به جانش هم کنی سیب است!

ادم های نوبرانه هم هرکار که کنند باز برای دیگران عزیز هستند. اصلا ادمها عادت دارند هرچیز که زیاد نباشد را دوست داشته باشند. یک میوه هم حتی اگر در همه فصل ها باشد حالشان را بهم میزند. چه برسد به ادمش! اگر هروقت دلشان خواست دست دراز کنند و تو باشی از چشمشان خواهی افتاد. باید برای اینکه کنارشان باشی قیمت سنگینی پرداخت کنند تا قدرت را بدانند باید ماندنی نباشی تا پرستیده شوی. یک راز مهم درباره انسان ها را به تو بگویم؟ ادمها اصلا جنبه محبت زیادی.. ماندن زیادی.. عشق زیادی .. و هرچیز زیادی دیگر را ندارند. هیچوقت در زندگی مثل سیب در دسترس نباش. نوبرانه بودن را یاد بگیر.

و سعی کنیم قدر سیبهای زندگیمان را بیشتر بدانیم و آنها را به توت فرنگی های زودگذر نفروشیم.

🍎 🍏 🍏 🍎 🍏 🍏 🍎 

21 اکتبر 2024 مصادف با روز دوشنبه 30 مهر 1403 جهانی سیب (World Apple Day)است.این روز نخستین بار در بریتانیا مطرح شد و بعدها به دیگر کشورهای دنیا هم رسید. 

نکات جالب در مورد سیب 👇 

یک درخت سیب می تواند بیش از 100 سال عمر کند.

هر سیب در اندازه متوسط 80 کالری دارد.

یک درخت سیب بیش از 100 سال زندگی می کند.

درخت سیب بیش از 6000 سال است که کشت می شود.

درختان سیب هنگامی که پس از 5 سال بالغ می شود،میوه می دهند.

سیب تنها میوه ای است که در مناطق مدیترانه قاره آفریقا رشد می کند.

سیب دارای نام های فانتزی فراوانی است، آن را به عنوان “نرم شده در دهان” و “موز زمستانی” توصیف می کنند.

چین بزرگترین تولید کننده سیب در جهان است، چین 50 درصد از تولید سیب در جهان را داراست. دومین تولید کننده بزرگ سیب ایالات متحده است و سومین جایگاه هندوستان می باشد.

سیب به عنوان میوه زیبایی شناخته میشود به نظر زیبا، خوشمزه و نامش یک نام محبوب نیز میباشد.

سیب متعلق به خانواده گل رز است و این دلیل آن است که بسیار معطر مانند گل رز است.

در کنار انسان ها، اسب ها عاشق خوردن سیب هستند علاوه بر این، میمون ها، خرس ها، خرگوش ها و راکون ها نیز سیب می خورند.

سیب از 25% هوا ساخته شده و از چگالی آب سبک تر است بنابراین، سیب در آب شناور میماند.

گل سیب به عنوان شکوفه نامیده می شود، گلش به رنگ صورتی زیبا میباشد. آنها خود، گرده افشان نیستند.

سیب به عنوان نماد صلح در چین است و بسیاری از مردم زمان دید و بازدید به هم هدیه میدهند.

بالایی دارند، توصیه میشود.

سیب در رنگ های مختلف از سبز لیمویی تا قرمز تیره وجود دارد.سیب سبز کمی ترش تر از سیب های قرمز است با این حال، سبزها سالم تر هستند.

خوردن سیب در شب ،قبل از به رختخواب رفتن کمک می کند تا دندان هایتان را پاک کنید.

سیب، یک دندان سفید کن طبیعی است.

همچنین از بوی بد دهان جلوگیری میکند.

حاوی آنتی اکسیدان بسیار است.

سیب یک ساختار مصنوعی و تقویت کننده مغز است.

خوردن سیب با معده خالی توصیه نمی شود، زیرا محتوای فیبر محلول است که باعث سوختگی گاز معده می شود.

خوردن سیب تازه بسیار مغذی تر از آبش است.

دانی که چرا زمیوه ها سیب نکوست؟!

زیرا نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست

آن زردی و سرخی که درآن می بینی

زردی رخ عاشق است و سرخی رخ دوست….

آن دوست که بی وفاست دشمن به از اوست

آن نقره که بی بهاست آهن به از اوست

نظر دهید »
اول مهر خاطرات دوران دبستان 
ارسال شده در 24 مهر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#خاطره_بازی
#چالش_نوشتن #تولیدی
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
(قسمت آخر 😉 )

یادمه اون زمان که ما دبستان میرفتیم برف و باد و بارون بیشتر بود! چند روز مانده بود به ماه مهر و بازگشایی مدارس هوا گویی زودتر رو به سردی رفته بودم، بزرگتر شده بود و از پدر و مادرم میخواستم امسال اجازه بدن چندتا وسیله رو خودم انتخاب کنم، با هم به لوازم التحریر فروشی محل رفتیم ، خرید چندتا دفتر و مداد و… یه جامدادی لاکچری و پُر آپشن! یه تراش رو میزی، خط کش مچی و تاشو، یه خودکار چهار رنگ هم به لوازم کلاس پنجمم اضافه شد، هر روز و هر شب بهشون نگاه میکردم و کلی ذوق داشتم تا مدرسه ها باز بشه و بتونم ازشون استفاده کنم،
مادرم بافنده خوب و زبردستی بود ، بدون هیچ الگو و نقشه ای فقط با کمک از ذهنش بافتنی هایی درست میکرد که همه شگفت زده میشدن ،🧶🧤🧣
یه شال و کلاه و ژاکت و یه مقنعه برام بافته بود تا موقع رفتن به مدرسه گرم باشم ،
یه جفت چکمه آبی رنگ هم خریده بودم چون برف و بارون زیاد میومد، بالاخره روز اول مهر شد و باید میرفتم مدرسه ، خواهرم چون بزرگتر بود مدرسه اش از من جدا شده بود تا یه مسیری با هم بودیم بعد از هم جدا شده و راه خودمون رو میرفتیم ، یادمه روز اول مهر خیلی سرد بود اما من با بافتنی های قشنگی که پوشیده بودم سرما رو‌حس نمیکردم 😮 ‍💨
چکمه های خوشگلمم پام کرده بودم ، شب قبل بارون زیادی باریده بود ،وارد سالن که شدم دیدم چقدر جای گلی کفش ها سالن رو کثیف کرده و خدمتکار مدرسه که سن و سال بالایی داشت با غرغر کردن در حال تمیز کاری بود،
وارد کلاس شدم و طبق معمول ردیف جلو کنار پنجره نشستم ، یه بخاری نفتی قدیمی هم روشن بود و کلاس رو گرم گرم کرده بود،
از دیدن دوستان قدیمی خیلی خوشحال شده بودم و کلی با هم حرف زدیم و شوخی کردیم، روزها به خوشی میگذشت ، اما همچنان شیطنت های کودکانه ما رو وسوسه میکرد تا آتیش بسوزونیم ، و یکی از روزهای سرد که قرار بود ساعت بعدش امتحان ریاضی بدیم ، با چندتا از بچه ها شعله بخاری نفتی رو زیاد کردیم و داخلش کلی پوست پرتقال و نارنگی ریختیم در کلاس رو بستیم و همگی رفتیم داخل حیاط ، و از عواقب کار خطرناکی که کرده بودیم خبر نداشتیم ، فقط فکر میکردیم کلاس خیلی گرم میشه و بوی بدی میگیره و معلم نمیتونه دیگه امتحان بگیره! 😈
اما چشمتون روز بعد نبینه بخاری کلاس منفجر شده و کلاس از دود زیاد سیاه شده بود،
خدمتکار سریع با ترفندهایی که بلد بود
باعث شد خسارت زیادی به کلاس و مدرسه وارد نشه، مدیر همه رو جمع کرد داخل نمازخونه و با خشم تمام چندبار پرسید کی اینکار رو کرده؟! داشتیم از ترس زَهره تَرَک میشدیم. اما با همه تهدیدها هیچ کس صداش در نیومد، 🤐
معلممون که حال روز ما رو دیده بود گفت حالا خدا رو شکر کسی چیزیش نشده اما کار خیلی بدی کردید، برید کیف هاتون رو بیارید داخل نمازخونه همینجا امتحان تون رو بدید! 🤕
وای نگم از حال و روزمون که تو اون وضعیت هم معلم میخواست امتحان بگیره، 🤯 😵 ‍ 💫
دیوارهای کلاس چون رنگ روغنی داشت،با کمک چند نفر زود تمیز شد. بخاری هم تعویض کرده بودن. و پرده ها رو هم شسته بودن،
مدتی از ماجرا گذشته بود خیلی عذاب وجدان داشتم ، هر موقع خدمتکار مدرسه رو میدیدم ناراحت میشدم و هر کاری که ازم بر میومد براش انجام میدادم ،☺️
یه روز بالاخره زبون باز کردم و جریان رو به پدر و مادرم گفتم ، خیلی ناراحت شدن و کمی دعوام کردن و نصیحت، البته بهشون گفتم من کاری نکردم فقط پوست پرتقال بهشون داده بودم 😅 🍊
فرداش بابام باهام اومد مدرسه و جریان شیطنت ما رو به مدیر گفت ، و با عذرخواهی هزینه ای بابت خسارت وارده به کلاس رو پرداخت کرد. هم خوشحال بودم هم ناراحت ،
اما به خودم قول داده بودم دیگه هیچ وقت از این کارها انجام ندم.

#ضرب_المثل خدا شری بدهد که خیر ما در آن باشد، رو شنیدین؟!

( البته که خدا شر به بنده هاش نمیرسونه) اما حکایت کار شر ما باعث شده بود ، همه چیز کلاس تمیز و مرتب بشه،پرده ها شسته ، میزها همه دستمال زده، بخاری جدید و…انگار خونه تکونی کرده بودن. 😎
کلاس پنجم اولین سالی بود که امتحان نهایی داشتیم با کلی استرس از شنیدن اسم امتحان نهایی و تداعی اون شعر پنجمی ها رفوزه با سر میرن تو کوزه… 😂
بالاخره با نمرات خیلی خوب اون سال رو هم به پایان رسوندم ،
روزی که از مدرسه کارنامه قبولی و پرونده ام رو گرفتم و از مدیر و ناظم و معلم ها و خدمتکار تشکر و خداحافظی کردم تو حیاط مدرسه بغض کرده بودم و یه دل سیر به همه چیز نگاه کردم، دلم چقدر تنگ میشد برای همه چیزش ، سالها گذشت و گذشت و من هر موقع از کنار اون دبستان رد میشم یاد خاطرات قشنگم میفتم. 💫 💥

(قسمت اول) 👇

https://maktabfatemie.kowsarblog.ir/اول-مهر-خاطرات-دوران-دبستان

https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/49492043

🌸 🌸 🌸 🌸
(قسمت دوم) 👇

https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/49495589

https://maktabfatemie.kowsarblog.ir/اول-مهر-خاطرات-دوران-دبستانn

🌸 🌸 🌸 🌸
(قسمت سوم) 👇

https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/49498419

https://maktabfatemie.kowsarblog.ir/اول-مهر-خاطرات-دوران-دبستانn-1

🌸 🌸 🌸 🌸
(قسمت چهارم) 👇

https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/49502854

https://maktabfatemie.kowsarblog.ir/ماه-مهر-خاطرات-دوران-دبستانn

(قسمت پنجم) 👇

https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/49511530

https://maktabfatemie.kowsarblog.ir/اول-مهر-خاطرات-دوران-دبستانn-2

نظر دهید »
اول مهر خاطرات دوران دبستان 
ارسال شده در 23 مهر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع


#به_قلم_خودم
#خاطره_بازی
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
(قسمت پنجم 😉 )
دیگه رسیده بودم به دوران، چهارمی ها پلیسن 😎 👮 تقریبا درکمون از مدرسه و درس بیشتر شده بود و معلم و مدیر و ناظم رومون شناخت پیدا کرده بودن، برای همین قرار بود از بین ما تعدادی رو به عنوان مبصر، و مامور گچ و سالن و… انتخاب کنن ، بین اون همه دعوا و گیس و گیس کشی و قهر های بچگانه بالاخره من به عنوان مامور آوردن گچ از دفتر به کلاس شدم ،
وای که نمی‌دونید چقدر خوشحال بودم و چه حسی داشتم (حس منشی بعضی از دکترها که فکر میکنن خودشون دکترن و…🫠)
چقدر از اون گچ های رنگی خوشم میومد، گاهی که دیگه ریزه هاش باقی می‌موند رو با اجازه معلم می‌بردم خونه و تو حیاطمون لی لی می‌کشیدم ، الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر ما ساده بودیم و زود به چیزای کوچیک علاقه نشون می‌دادیم و شاد میشدیم ،گفته بودم که از همون بچگی زبل و زرنگ بودم، تو همه‌ی مسابقات شرکت میکردم قرآن،نقاشی، تهیه روزنامه دیواری ،کاردستی،ورزشی،کتابخوانی، تزیین کلاس و سالن، کمک به خدمتکار مدرسه،و..
تزیین کلاس و سالن با اون شرشره های رنگی و کاغذی انجام میشد و نصب پرچم های ریسه ای کاغذی هم برام یکی از قسمت‌های جذاب دوران تحصیل بود، یه چسبی بود به نام اوهو فقط اسمش چسب بود کاغذ رو رو کاغذ نگه نمیداشت ولی ما با همه‌ی توان کارمون رو به بهترین شکل انجام میدادیم، 😂 😎
کلاس چهارم معلم بداخلاقی داشتیم ، خدا بیامرزدش اما واقعا ازش خوشم نمیومد ، تنها معلمی که ازش دلگیرم، البته حلالش…
عصبی بود و پرخاشگر ، هر چی از دهنش درمیومد به بچه ها میگفت،«ببخشید»(گوساله، خنگ ، کودن، احمق، تنبل، نفهم،شلخته، و…)اصلا هم براش مهم نبود تخریب روحیه و شخصیت دانش آموز اونم در مقابل دید بچه های دیگه، از گذاشتن خودکار لایه انگشتهای کوچیکمون و فشار دادن با دستهای گنده اش که نگم براتون…کشیدن گوش و پس گردن زدنهای یهویی 😵 ‍ 💫 حالا خدا رو شکر من جزء دانش آموزان خوب بودم و زیاد بهم‌گیر نمیداد،
اما اگه به هر دلیلی هم یکم شیطنت و کم کاری میکردی با اون خط کش چوبی بلندش چند ضربه محکم به کف دستای کوچولومون میزد .
که تا چند دقیقه نمی‌تونستیم مداد تو دستمون نگه داریم ،تنبیه من به خاطر خوردن نارنگی یواشکی انتهای کلاس بود، و فراموشی مثلا یکی از دفتر کتابهام، پچ پچ با کنار دستیم، یا گاهی بلند بودن ناخن هام …
یه تنبیه دیگه اش هم این بود بچه ها رو میبرد پای تخته و می‌گفت دستها و یه پا بالا ،و تا مدتها به همون حالت بچه رو نگه میداشت 😵 ‍ 💫
تدریس خوبی هم نداشت کم حوصله بود ، وای یه وقتهایی که امتحان میذاشت می‌گفت فردا با خودتون یه برگه امتحانی بیارید، خیلی این حرفش ترسناک بود انگار به یه اعدامی میگن فردا با خودت طناب دار بیار 😩 برگه ها سفید بود قسمت بالای برگه آبی رنگ و مشخصات رو باید مینوشتیم ،دیدنش هنوزم هم برام خوشایند نیست… خشونت خانوم معلم باعث شده بود همه‌ی بچه ها یه جورایی افسرده بشن، به کادر هم می‌گفتیم گوش نمیدادن،اانگار برای مدیر و ناظم عادی بود، خانواده ها هم مثل اینکه زیاد براشون مهم نبود و طرفدار معلم بودن و میگفتن حتما خودت خطا کردی و.. منم چندبار از اون خط کش ها نوش جان کردم، یه بار که به مامانم گفتم ، جواب داد حتما لازم بوده اشتباهی کردی دیگه ، هرچی توضیح میدادم میگفت اشکال نداره
چوب معلم گُله هر کی نخوره خُله 🥴🥺
منو با این جمله میخندوند تا یادم بره
البته الان که بهش فکر میکنم متوجه شدم که مامانم نمیخواسته من روم باز بشه و مدام شکایت معلم رو کنم یا پشتم گرم بشه و شیطنت هامو ادامه بدم اما میدونست کار معلم درست نیست و بعدها گفته بود با معلمتون صحبت کردم و…کلاس چهارمم با این خاطرات تلخ گذشت ،اینم بگم از بس تو کلاس این خانوم معلم ترس و استرس داشتم روی نمرات من که همیشه ممتاز بودم تاثیر منفی گذاشته بود و اون سال شاگرد سوم شدم البته با چند صدم کمتر از نفر اول و دوم 😞
تلخی خاطرات اون روزها با نوشتن این پست دوباره برام تداعی شد، بنده خدا فوت کرده، دیگه دستش از دنیا کوتاه شده، گاهی حتی دلم نمیاد خدابیامرزی بهش بدم، اما …
گذشتم ازش ،حلالش، روحش شاد با ذکر صلوات 😔 🙏

(ادامه دارد 😊 )…

نظر دهید »
ولادت امام حسن عسکری علیه السلام 
ارسال شده در 21 مهر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع


#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
زندگی سراسر زیبایی و پر ماجرایش را که می‌خوانم غرق غرور و نشاط و البته غمی جانسوز میشوم، خواندن کتب تاریخی برایم بسیار جذاب و لذت بخش است، جوری در آن غرق میشوم که گویی خودم آن را تجربه کردم و در آن زمان و مکان زیسته ام،
خواندن زندگینامه امام حسن عسکری علیه السلام هم از این قاعده مستثنی نبود،
چقدر مظلوم و معصوم مانند اجدادش مخصوص امام حسن مجتبی علیه السلام گذران زندگی داشتن، اصلا یه جور خاصی به این دو امام حسن ارادت دارم ،
یادم هست زمانی که به مکه مشرف شده بودم، روحانی کاروان می‌گفت میتوانید یک حج به نیت هر کسی دوست دارید انجام بدید، اون لحظه یاد مظلومیت امام حسن عسکری افتادم که نتوانسته بود به حج مشرف بشه ،امام حسن عسگری به‌دلیل این‌که در پادگان سامراء تحت نظارت و مراقبت دائمی قرار داشت هیچ گاه موفق به تشرف به حج نشد.پس با رعایت تمام اصول و آداب یک زیارت عمره به جای ایشان انجام دادم و ثوابش رو تقدیم حضور مبارکشون کردم ، مطمئن بودم ایشان هیچ نیازی به عمل من ندارن اما من به کَرَم و عنایات ایشان محتاج بودم، حس بسیار خوبی داشتم . پنجشنبه هام نذر امام حسن عسکریه،هر کاری انجام میدم نیت اولم شادی روح آقاست، یکی از بهترین روزهای زندگی هر دختری روز ازدواجش می‌تونه باشه و باز من اون شب رو زیباتر کردم و در شب میلاد آقا امام حسن عسکری جشن رو برگزار کردیم ، تا همیشه در ذهنم موندگار باشه ان‌شاءالله 🙏
بر عسکری آن نور ولایت صلوات
بر آن گل گلزار رسالت صلوات
خواهی که خدا گناه تو عفو کند
بفرست بر آن روح کرامت صلوات

نذر سلامتی و ظهور و شادی دل اقا امام زمان (عج) صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »

پ.ن: 👇
نگاهی به زندگانی امام و پیشوای یازدهم
نام ایشان حسن بن علی، کنیه‌اش ابومحمد و القابشان: عسکرى، زکى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسکرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نیز گفته مى‏شد.) پدر ارجمندش امام على النقى(ع) ونام مادرش، “حُدیث” است و براى این بانوى پرهیزکار و شایسته، نام‏هاى دیگرى چون “سلیل"، “سوسن” و “جدّه” نیز گفته شده است.تولد امام حسن عسکرى(ع) در مدینه منوّره، مقارن با خلافت “متوکل عباسى دهمین خلیفه سلسله عباسیان بود. متوکل، که از خلفا و حاکمان ستمگر تاریخ و از دشمنان سرسخت خاندان پیامبر(ص) بود، نسبت به عموم علویان، به‌ویژه “امام على النقّى(ع) ” و فرزندش “امام حسن عسکرى(ع)"، تضییقات و فشارهاى زیادى اعمال کرد و در سال 236 قمرى، آن‌ها را از مدینه به سامرا فراخواند و از نزدیک آن بزرگواران را، تحت نظر و مراقبت خویش قرار داد.
دوران امامت حضرت عسکری(ع)
امام یازدهم در سال 254 ق، به دنبال شهادت امام هادی علیه السلام و در حالی که بیش از 22 سال از عمر مبارک آن حضرت سپری نشده بود، منصب امامت را عهده دار شدند و حدود شش سال یعنی تا 26 سالگی به ارشاد و هدایت مردم مشغول بودند. آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع الاوّل سال 260 ق به دسیسه معتمد عباسی و در شهر سامرّا به شهادت رسیدند و جنازه مطهرشان در کنار مرقد منوّر پدر بزرگوارشان امام هادی علیه السلام به خاک سپرده شد که میعادگاه شیعیان جهان است و عاشقان ولایت چون پروانه به دور شمع وجودش می‌چرخد.
فضایل اخلاقی امام عسکری(ع)
امام حسن عسگری علیه السلام در همه صفات پسندیده انسانی و اخلاق و فضایل درحد کمال بوده است. آن امام والا مقام در عصر خویش بزرگوارترین، عابدترین، بردبارترین و محترم ترین افراد به شمار می‌رفته و دارای اندیشه بلند، زبانی گویا و پرجاذبه و برخوردار از اخلاق نیک بوده‌اند. امام یازدهم شیعیان با مردم بسیار مهربان، و نسبت به ضعیفان و افراد تهی دست بسیار بخشنده بودند. او سالار قبیله ایثار، پیشوای مستضعفانِ خاک و مسجود فرشتگان افلاک بود. سلام سوخته دلانِ عطشان بر آن امام همام باد!
تنها امامی که به حج مشرف نشد!
بنی العباس چنان بر امام سخت گرفتند و مانند پدرش امام هادی او را در پادگان سامرا تحت نظارت و مراقبت دائمی نگاه داشتند که او در عمر مبارک خود نتوانست حتی برای یکبار هم که شده به زیارت خانه خدا و قبر جد اطهرش در مدینه برود لذا تنها امامی است که به مکه نرفته است و به بعضی از شیعیان خود هم پس از بر عهده گرفتن هزینه سفرشان وکالت می­داد تا به نیابت از او به کربلا - که برخلاف مکه و مدینه فاصله زیادی با سامرا نداشت - مشرف شوند و قبر جد غریبش امام حسین را زیارت کرده و از کربلا برای او تربت حسینی را به سوغات آوردند.
هم براین اساس است که بعضی که توفیق سفرهای مکرر حج خانه خدا را دارند سعی می­کنند یک حج خود را به نیابت از امام عسکری که به حج نرفت انجام دهند تا بدین وسیله ادای احترامی به ساحت این امام جوان که گوهر تابناک و دُرّ یگانه خلقت یعنی امام زمان را به عالم بشریت تقدیم کرده است داشته باشند.
از امام عسکری تفسیری باقی مانده است که البته همه قرآن نیست و هم اینکه منسوب به ایشان است. در تفسیر آیه کهیعص - نخستین آیه سوره مریم - در روایتی از امام آمده که خداوند در این آیه با رمز به فاجعه کربلا و تشنگی امام حسین اشاره کرده است:
«ک» مراد کربلاست، «ه» یعنی هلاکت یزید، «ع» عطش حسین است، «ص» صبر حسین و یارانش.

#میلاد_امام_حسن_عسکری_مبارک
#شادی_روحش_صلوات

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 83

آخرین مطالب

  • حق زندگی برای همه
  • زبان فارسی را پاس بداریم
  • دهه دوم محرم 
  • فستیوال محرم!!!
  • لبیک یاحسین 
  • رژیم صهیونسیتی!
  • دعا
  • به عشق مولاعلی
  • عید غدیر
  • عید قربان 

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

  • متین
  • زفاک
  • نورفشان
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • حضرت مادر
  • سلام بر امام حسین
  • اربعین به یاد مادرم...
  • س مثل سیب
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • حضرت مادر
  • سلام بر امام حسین
  • اربعین به یاد مادرم...
  • س مثل سیب
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان