مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
حرکت کاروان اسرای کربلا از کوفه به شام
ارسال شده در 4 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
حرکت کاروان اسرای کربلا به سوی شام

19 محرم سالروز حرکت دادن کاروان اهل بیت و سرهای شهدا از کوفه به شام است. روزی که کاروان اسیران کربلا به‌طرف شام حرکت کردند و در 29 محرم به شام رسیدند. در آن روز یزید در انتظار رسیدن اسیران بود. نماینده جنایتکارش «عبیدالله بن زیاد» برنامه‌اش را خوب انجام داده بود. یزید دستور داد تا شهر شام را آذین‌بندی کنند و خاندان حسین بن علی علیه السلام را در کوچه و بازار بگردانند
کاروان اسیران را سه روز در پشت «دروازه ساعات» نگهداشتند تا کار جشن کامل شود. آن دروازه، یکی از دروازه‌های شرقی شام بود که راه «حلب» و «کوفه» به آن ختم می‌شد. شهر را با زیورها، دیبا و زر و سیم و انواع جواهر آراستند. سپس مردان، زنان، کودکان، بزرگسالان، وزیران، امیران، یهود، مَجوس، نصارا و همه اقوام، با طبل، دف، شیپور، سرنا و دیگر ابزار لهو و لعب برای شادی و تفریح بیرون آمدند. چشمها را سُرمه کشیده، دستها را حَنا بسته و بهترین لباس‌ها را پوشیده و خود را آراسته بودند.
در چنین وضعی سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را ـ که بالای نیزه بود ـ وارد شهر کردند و به دنبال آن، اسیران اهل بیت را به شهر آوردند. مردم به شادمانی و پایکوبی و طبل زنی مشغول بودند. این برنامه، حاصل تلاشهای معاویه بود. او بیش از سی سال در شام حکومت کرد.
مردم شام، با تلاشهای معاویه با حضرت علی علیه السلام و خاندانش دشمنی می‌ورزیدند و رفتار مردم شام با اسیران کربلا نشان دهنده آن بود. سالها بود که در قنوت نمازشان بر حضرت علی علیه السلام لعنت می‌فرستادند! علاوه بر اینها، یزید، برای موجه جلوه دادن کار خود، امام حسین علیه السلام را «شورشی» معرفی کرد و خود را سرکوب کننده شورش ضد حکومت اسلامی می‌دانست.
اسیران را از قسمتهای مختلف شهر عبور دادند، از جمله «بازار شام». جمعیت زیادی از مردم برای دیدن اسیران خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دو طرف بازار صف کشیده بودند. در انتهای بازار «مسجد اُمَوی» قرار داشت و اسیران را از همین مسیر وارد مسجد کردند. فشار جمعیت حرکت را کُند کرده بود.سخنان امام حسین علیه السلام و خاندانش در قیام تاریخی کربلا، همه بیانگر این بود که قیام، برای دین و مبارزه با ستم و کفر است. اهل بیت علیهم السلام همواره خود را خاندان و وارثان پیامبر معرفی می‌کردند و بر این مهم تأکید داشتند، تا پرده‌های غفلت و خاموشی را کنار بزنند.
قصر یزید، در انتظار اسیران؛
قصر یزید که آن را «دار الخلافه» می‌نامیدند، نزدیک مسجد جامع اُمَوی بود. یزید برای اینکه پیروزیش را به رُخ مردم بکشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند و از این رو قصر پر از جمعیت شد.عبیدالله بن زیاد که استاندار کوفه و بصره و عامل یزید بن معاویه در عراق و فتنه ‌گر اصلى واقعه کربلا و از دشمنان سخت اهل بیت علیهم‌السلام بود، پس از چند روز اقامت اسیران در کوفه، آنان را روانه شام نمود تا در مجلس یزید حاضر شوند.عبیدالله پیش از حرکت کاروان اسیران، فرمان داد سرهاى شهیدان کربلا را بالاى نیزه کرده و به سرپرستى زحر بن قیس به شام ارسال کنند و پس از آن اسیران را بر کجاو‌ه هایى سوار کرده و به حالت اسیرى روانه شام کرد و افراد جنایتکارى چون شمر بن ذی الجوشن و خولى را نیز با آنها همراه نمود.
در روز اول ماه صفر سال 61 ه،ق اسیران و سرهاى مطهر شهیدان را وارد دمشق، مقر حکومت یزید بن معاویه نمودند و اهالى این شهر این روز را عید اعلان کرده و به جشن و پایکوبى پرداختند.روایت شده است: اسیران واقعه کربلا همین که به دمشق رسیده و خیل تماشاگران را دیدند، تلاش زیادى کردند تا خود را از تماشاگران بپوشانند. به همین جهت حضرت ام‌ کلثوم علیها السلام پیش از ورود به دمشق به شمر  فرمود: این شهر شام است؛ چون خواستید ما را وارد شهر نمایید، از دروازه اى وارد کنید که حضور تماشاگران در آن کمتر باشد و سرهاى شهیدان را از میان اسیران بیرون برده و جلوتر از آنان حرکت دهید تا مردم به تماشاى سرها پرداخته و به خاندان عصمت و طهارت کمتر نگاه کنند. شمر که جرثومه فساد بود، برخلاف نظر ام‌ کلثوم علیها السلام، سرهاى شهیدان را در میان اسیران قرار داد و آنان را همزمان از دروازه ساعات که شلوغ‌ ترین ورودى دمشق بود، عبور داد. پس از ورود اسیران به دمشق، آنان را وارد مجلس یزید نمودند.
یزید در آن جمع، متوجه امام سجاد علیه‌السلام شد که در غل و زنجیر بود و به وى گفت: اى پسر حسین! پدرت خویشاوندى مرا برید و حق مرا زیر پا گذاشت و با من درباره سلطنت به نزاع پرداخت، در نتیجه خدا با او چنین معامله‌ اى کرد که اکنون مشاهده مى‌ نمایى! امام زین العابدین علیه‌السلام در پاسخ یزید این آیه را تلاوت کرد: «ما اَصابَ مِن مُصیبَةٍ فِى الْأرْضِ وَلا فی اَنفُسِکمْ اِلَّا فی کتابٍ مِن قَبْلِ اَنْ نَبْرَاَها»؛هیچ بلا و ناگوارى در روى زمین و در جان هایتان به شما نمى‌ رسد مگر آن که پیش از این ما آن را در کتاب مقدرات ثبت کردیم… .
در آن مدتى که اسیران در شام اقامت داشتند، رویدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پیوست که از همه مهمتر درگذشت حضرت رقیه دختر خردسال امام حسین علیه‌السلام در خرابه شام، مناظره حضرت زینب س ،با یزید و خطبه به یادماندنى امام سجاد ع،در حضور یزید، درباریان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود.
این گونه افشاگرى‌ ها و مبارزه‌ هاى پنهان و آشکار اهل بیت در حالت اسیرى در شام، یزید را در نزد مسلمانان، بى‌ مقدار و بى‌ اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعیت شام را بر ضد یزید و به هوادارى از امام حسین علیه‌السلام تغییر داد. یزید، ناچار شد که به جرم خود و سپاهیانش اعتراف کند و از امام سجاد علیه‌السلام عذرخواهى نماید و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام به مدینه بازگرداندند.

الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون

نظر دهید »
قرارداد ننگین رویتر 
ارسال شده در 3 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
واگذاری امتیاز بهره‏ برداری از معادن ایران به رویتر انگلیسی
به تاریخ و خوندن و دونستنش خیلی علاقمندم، بیشترین مطالعه من مربوط به کتابهای تاریخیه، دیدن فیلم های تاریخی و آثار باستانی هم یکی که از لذتهای زندگیمه، گاهی شاد میشم و لبخند میزنم و احساس غرور میکنم ، گاهی ناراحت میشم و اشک میریزم و حسرت میخورم که چرا و چرا و چرا؟!!!
امروز سالروز یه قراداد ننگینه، قرارداد رویترِ، که…. نمیدونم چقدر درموردش اطلاعات دارید اما خیلی خلاصه جهت یادآوری خدمتتون عرض میکنم 👇
بی‌شک یکی از ننگین‌ترین عهدنامه‌های دوره قاجاریه و یکی از بزرگترین اشتباه‌های ناصرالدین شاه و میرزا حسین خان سپهسالار بود. یکی از مشهورترین امتیازاتی که در زمان ناصرالدین شاه قاجار و با اصرار میرزا حسین خان سپهسالار، صدر اعظم وقت به بیگانگان داده شد، امتیاز رویتر بود. این امتیاز بین دولت ایران و یک فرد انگلیسی به نام بارون جولیوس رویتر که یک یهودی بود در 24 ماده به امضا رسید. به موجب این قرارداد، امتیاز انحصاری ایجاد راه آهن و استخراج معادن ایران از قبیل ذغال سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و به طور کلی هر معدن دیگری را که قابل بهره برداری برای کمپانی باشد به مدت هفتاد سال به رویتر انگلیسی واگذار شد.در این قرارداد خفت بار، رویتر حق داشت به هر اسم و با هر شرایطی که لازم بداند، یک یا چند شرکت جهت انجام امور امتیاز نامه تشکیل دهد؛ اراضی مورد نیاز خود را به طور رایگان دریافت دارد؛ مصالح مورد استفاده‏اش را به طور مجانی تحویل گیرد و از پرداخت تمام حقوق و عوارض گمرکی معاف باشد. این قرارداد به علت تخلف در اجرای مفاد آن در زمان تعیین شده و همچنین دخالت روسیه، هرگز به مرحله اجرا نرسید ولی بدنامی آن برای میرزا حسین‏خان مشیرالدوله، معروف به سپهسالار، صدر اعظم ناصرالدین شاه ماند. البته دولت ایران بعدها، قرارداد دیگری به عنوان غرامت، با پسر رویتر منعقد کرد و از قِبَلِ آن، بانک شاهنشاهی و بانک صنایع و معادن ایران توسط وی تاسیس شد.
امتیاز رویتر؛ سند استعمار انگلیس علیه قاجاریه #بیشتر_بدانید: 👇

https://www.irna.ir/news/83646730/%D8%A7%D9%85%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%87

#روایت_غارت
#تاراج_ایران
#قرارداد_ننگین
#سوم_مرداد
#قاجار

نظر دهید »
یازدهم محرم، دامغان
ارسال شده در 27 تیر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#ده_روز_با_کاروان
#عزاداری_روز_یازدَهُم_محرم
#دامغان #تولیدی
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
آیین ملی نخل‌گردانی و عزاداری روز
#یازدهم_محرم_دامغان به عنوان آیین سنتی با قدمت بیش از 100 سال، از جمله آیین های ثبت در آثار ملی کشور با حضور عزاداران حسینی ثبت شده است.آیین کهن عزاداری 11 محرم دامغان، در سال 1391 به شماره 653 در فهرست میراث معنوی و ناملموس ملی کشور ثبت شده است.
هر خطه‌ای در جای‌جای کشور فرهنگ و تمدن و ایثار، تقویم حیات معنوی مردمانش هرسال با آنچه بیش از همه بدان عشق می‌ورزند برگ دیگری می‌خورد و سال ایمانی جدیدی را آغاز می‌کند، آن‌چنان‌که گویی ساکنان آن دیار هویت معنوی خود را در آن موعد مقدس بر صفحه کتاب پرخاطره تاریخ وطنشان حک می‌کنند.

بی‌شک هرگاه نام از دیار کهن دامغان به میان می‌آید، کبوتر خیال تاریخ هفت‌هزارساله صددروازه، مرکز ایالت قومس، پایتخت اشکانیان و پسته‌های خندان این دیار عالم و ادیب و شهیدپرور را به یاد هر ایرانی صاحب اندیشه می‌آورد، اما بدون ذره‌ای تردید باید بگوییم، بارزترین شاخصه مردم این دیار ” حسین مداری ” است و سال ایمانی و معنوی فرزندان این خاک پاک با آئین باشکوه عزاداری آقای دل‌ها، جناب ثارالله، حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) نو می‌شود و اشک بر مظلومیت قتیل‌الله و بر سر و سینه زدن در عزای او تجلی هویت دینی آنان است.
روز یازدهم محرم هیات‌های مذهبی حدود 30 روستا با ورود به شهر دامغان، به یاد مظلومیت اباعبدالله و 72 شهید کربلا در فضای تعیین‌شده شهر گردهم‌می‌آیند و به صورت منظم و هماهنگ‌شده عزاداری می‌کنند.
عزاداری از 2 مکان امامزاده علی و ولی (ع) و حسینیه اعظم حضرت ابوالفضل (ع) آغاز می شود و در محل زیارتگاه بَکیربن اَعیُن، با اجتماع و اقامه نماز جماعت پایان می‌یابد.
هیات‌های عزاداری با حضور خود در آیین یازدهم محرم دامغان در عزای شهیدان دشت کربلا نخل‌گردانی، سینه‌زنی، زنجیرزنی و سنج‌زنی می‌کنند و با اجرای نمادین حرکت کاروان اُسرا و تعزیه‌خوانی، واقعه کربلا را برای عزاداران به تصویر می‌کشند.
اهالی شهرستان دامغان در کنار استقبال از هیات روستاهای این شهرستان، با برپایی ایستگاه‌های صلواتی، اطعام و دادن نذورات، از عزاداران حسینی پذیرایی می‌کنند و با آغاز اذان ظهر به وقت دامغان، هیات‌های مذهبی که هنوز به اجتماع نرسیده اند، از خیابان خارج شده و فضا را برای حرکت نخل مهیا می کنند. نخل بر روی دوش عزاداران و با نواهایی همچون «وای حسین کشته شد» و «واحسینا»، و سینه‌زنی حاضران حرکت داده می شود.
امسال نیز همچون سالیان گذشته مردم ولایت مدار و حسینی شهرستان دامغان پس از هم ناله شدن با ماتم‌زدگان آل‌الله در شام غریبان امام حسین (ع)، از صبح یازدهمین روز ماه عزا و ماتم در قالب دسته‌های سینه‌زنی و زنجیرزنی، علم بر دوش و سیاه‌پوش و یا با خانواده خود به شهر دامغان آمدند و در فاصله طولانی عزاخانه قمرالعشیره حسینیه اعظم حضرت ابوالفضل (ع) تا آستان مقدس بکیربن اعین (ره) در حال عزاداری برای حضرت سیدالشهدا و یاران باوفای ایشان هستند تا جلوه‌هایی ناب از ارادت به فرهنگ جهان‌شمول عاشورا را بیافرینند.
شاید بتوان حرکت نخل و یا نخل گردانی به‌عنوان نمادی از تشییع پیکر پاک حضرت سیدالشهدا (ع) بر دستان عزاداران و عاشقان آن حضرت در امتداد حرکت دسته‌های عزاداری روستاهای مختلف شهرستان دامغان را از شاخص‌ترین آئین‌های مراسم بزرگ عزاداری 11 محرم دامغان و حتی در سطح کشور برشمرد.
ان‌شاءالله اگه تونستید سال آینده در این مراسم شرکت کنید قدم رنجه بفرمایید و شهر ما رو با قدوم پر خیر و برکتتون مزین نمایید، در خدمت گذاری شما بزرگواران خواهیم بود،
التماس دعا 🙏

نظر دهید »
ده روز با کاروان 
ارسال شده در 26 تیر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#ده_روز_با_کاروان
#روضه_روز_دَهُم_محرم_عاشورا
#روضه_امام_حسین_علیه‌السلام 🥀
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین

امروز همه عالم‌ دارن میگن حسین، اما یه نفر حسین‌ حسین گفتنش با همه عالم فرق داره. یه مادر قد خمیده هم امروز میگه حسین..*بُنَیَّ قَتَلوکَ وَ مِنَ المَاءِ مَنعوکَ..*
دَم یاحسینم به کارم می آید
قسم بر همین اسم اعظم حسابی
اگر هم به دوزخ روم، از فِراقت
به سینه بکوبم جهنّم حسابی
لب تشنه ات سالیانی مدید است
درآورده از دیده اشکم حسابی
تنت را که زینت به دوشِ نبی بود
به گودال کردند دَرهَم حسابی

*خود ابی عبدالله می اومد زیر بدن های کشته ها رو‌ می گرفت سرشون رو بغل می گرفت.خودش گریه می کرد، عباس گریه می کرد، همه بودن. تنها کشته ای که گریه‌ کن هم نداشت، کسی هم نبود سرش رو بغل بگیره خودِ ابی عبدالله بود. همچین که تو گودال افتاده بود از زیر شمشیرها و نیزه ها هی به خیمه هاش نگاه می کرد.

«تنها بودی و فکر خیمه ی زنها بودی و..»

پیراهن عربیش رو بالا زد خون پیشانیش رو بگیره ” فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَب”
یه تیر سه شعبه ی مسمو‌م به سینه ی ابی عبدالله اصابت کرد"فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ” شروع کرد با خدا مناجات کنه تیر و‌ گرفت."فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ” تیری که از جلو‌ خورده، تو قلب حسین نشسته. نمیدونم چرا اینجا میگه «ظَهْرِه» یعنی از پشت ابی عبدالله تیر و‌ در آورد."فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ” این خونا مثل ناودون داره جاری میشه. دستش رو‌گذاشت رو زخمش خونا که تو دست حسین پر شد به سمت آسمان پاشید.
“فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ” با طرف راست صورتش از رو‌ی اسب به زمین افتاد. میدونی چرا ابی عبدالله زمین خورد؟ هیچ کسی همین جوری زمین نمی خوره. تو‌کوچه ها مادرش به همین راحتی زمین نمیخورد. همچین که بی هوا مادر رو زدن زمین خورد.. ابی عبدالله روی اسب چنان با نیزه به پهلوش زدن که با صورت زمین خورد. “السَّلامُ عَلَی الخَدِّ التَریِب….”
“ثُّمَ أحاطوا بِه “دورش رو گرفتن حلقه حلقه تشکیل دادن “فَقَد ضَرَبوهُ” شروع کردن بزننش"بِسَیفِهِم وَبِالسَّنان وَ بِالحِجَارَه وَ بِالخَشَبِ وَ بِالعَصا” هرکی با هرچی دستشه داره میزنه. یکی با نیزه میزنه یکی با شمشیر میزنه یکی با سنگ‌ میزنه یکی داره عصا زنان میاد….
اینقدر زخم به ابی عبدالله زده شده دیکه رمق نداره. همچین که شمر اومد تو‌ گودال،خنجر رو گذاشت، بدن ابی عبدالله رو‌برگردوند موهای ابی عبدالله رو‌ تو‌ چنگش گرفت…*
اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد
ذکر تمام حرم آه آب شد
پشت وپناه عالمیان بی پناه شد
با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد
بالای گود، چکمه‌ی یک بد دهن رسید
وَ الشِّمرُ جالسٌ، نَفس مادرش بُرید
حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست
سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست
شیخ قبیله بندِ دل عرش را گسست
آنقدر پشت‌ هم به سرش زد، عصا شکست
ای لعنتی نزن به پری که شکسته است
پنجه نکش به دسته‌ی زُلفی که بسته است
بس کن، تمام پیکرش از هم گسسته است
آهسته پشت و روش کن ای شمر، خسته است
در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید
او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید

الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون
التماس دعا

نظر دهید »
ده روز با کاروان 
ارسال شده در 26 تیر 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#ده_روز_با_کاروان 

#چالش_نوشتن 

#جوال_ذهن #آزاد_نویسی 

#سمیه_خانوم_اُم_الحسین

#به_قلم_خودم 

#شام_غریبان_حضرت_رقیه_س

این تیغ های نوک تیز کجا و پای کودک 3 ساله کجا؟ در روایات مربوط به روزهای قبل از عاشورا و قبل از شهادت

امام حسین (ع) آمده است: که امام شب قبل از عاشورا مشغول کندن این خارها بودند و از ایشان سوال می شود که این چه کاری است که انجام میدهید ؟ حضرت می فرمایند: این خارها را می کنم تا کودکانم فردا که به بیابان پناه بردند ، این خارها پایشان را اذیت و زخمی نکند. 💔 😔 

در مرثیه ها نیز آمده است که وقتی امام حسین ع به شهادت می رسند ، دشمن ملعون خیمه های اولاد پیغبر را آتش می کشد و کودکان اواره و بی پناه هر کدام به سمت بیابان فرار می کنند و بر اثر این خارها پاهایشان زخمی می شوند و عده ای نیز در پشت این خارها پنهان می شوند.

خار مغیلان و یا درخت‏ «ام غیلان‏» درختچه ای ‏خاردار است که در بیابان ها می روید و اندازه درختچه گاهی به بلندی درخت سیب می رسد. خار این درختچه به قدری تیز است که مانند میخ در پای کسی حس می شود و بسیار دردناک است و سریع باعث عفونت زخم میشود.خار مغیلان هم نماد ترس است و هم نماد درد، ترس از بابت اینکه باد که در آن میپیچد صدایی ترسناک حاصل میشود که اعراب آن را صدای اجنه میدانستند، و دردش هم ازین بابت است که خوب درد دارد. اکر تجربه اش را کرده باشید مانند زهری که وارد بدن شده دردناک است.

کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش ‍ پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: «اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛ ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت: «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش. 

حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:

«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛ ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند. پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیهاالسلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت. 

تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.

همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست. 

زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! فرمود: «أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! 

رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید. 

امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود، نیزه حرکت نخواهد کرد! حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند. 

زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! 

فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»

زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد.

بیاد شهدای عزیزمان ، بیاد امام راحل مان ، به یاد امواتمان،دلها را روانه شهر شام و خرابه شام کنید ، همان جائی که در

تاریکها یک دختر سه ساله ای زمزمه می کرد :

یا ابتاه ، مَن ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدمائکَ ، یا ابتاه مَن ذالَّذی قَطَعَ وَریدَیکَ ، یا ابتاه مَن ذَالَّذی اَیتَمنَی عَلی

صِغَرِ سِنّی بابا چه کسی رگهای گلویت را بریده ، بابا کدام ظالمی در این سنین کودکی مرا به داغ تو

مبتلا کرد ، این قدر با سر بابا درد دل کرد یک وقت دیدند صدای این روضه خوان امام حسین خاموش

شد آمدند دیدند سر بریده یک طرف افتاده ، رقیه یک طرف 

عمه خدانگهدار رفتم از این زمانه همره رأس بابم به ملک جاودانه

من حوری بهشتم ویرانه جای من نیست باید روم به جنت اکنون شدم روانه

امروز بیائید بریم گوشه خرابه شام ، بریم یتیم نوازی کنیم ، انشاءالله هیچ وقت دختر بی بابا در زندگیت بزرگ نکنی ، امروز حاجت دارها دست به دامن سه ساله امام حسین بزنید ، بمیرم برای زینب که هر وقت بچه های امام حسین را می زدند زینب می آمد خودش را سپر می کرد ، صدا زد عمه جان :

مگر ما بلبلان لانه نداریم

به جز ویرانه کاشانه نداریم

همه رفتند سوی خانه خویش

مگر ای عمه ما خانه نداریم

رحمت خدا بر آن چشمی که برای حسین و بچه های حسین گریه کند ، انشاءالله کنار حرمش گریه کنی.

صدا زد عمه جان :

دوست 

دارم که شب هجر پدر سر گردد دیده از دیدن او باز منور گردد

من دعا می کنم ای عمه تو آمین بگو کز سفر ،باب من خسته جگر بر گردد

عمه دلم برا بابا پر می زند ، عمه دلم تنگ شده می خواهم بابایم را ببینم ، از کربلا تا شام هر وقت این دختر بهانه بابا می گرفت عوض اینکه نوازش کنند با تازیانه آرام می کردند .

آمد چو یار آشنا آرام شو آرام شو 

دیگر شدی از غم رها آرام شو آرام شو

گفتم پدر جانم چه شد 

گفتم که درمانم چه شد

گفتی این است پدر ، 

این است دوا ، آرام شو آرا

دلها را ببریم خرابه شام ، برای دختر سه سالة ابی عبدالله گریه کنیم ، بیاد آن لحظه ای که از خواب بیدار شد ، بهانه بابا گرفت ، به اطراف خرابه نگاه کرد دید خبری نیست ، خودش را به عمه رسانید .

صدا زد عمه : الان سرم روی دامن بابایم بود مرا نوازش می کرد ، بابایم کجا رفت ؟ هر چه کردند این دختر سه ساله را آرام کنند نشد .

دل سنگ آب شد از گریه تو گریه مکن

عمه بی تاب شد از گریه تو گریه مکن

عاشقان حرم رقیه ، شما می دانید رسم است اگر یک بچة کوچکی بهانه بابا بگیرد او را نوازش می کنند ، برایش اسباب بازی می آورند آرامش می کنند کجای عالم رسم است برای طفل سه ساله که بهانه بابا بگیرد سر بریده بابایش را بیاورند ، سر بابایش را آوردند خیره خیره نگاه کرد ، سر بابا را بغل گرفت صدا زد : بابا جانم که رگهای گلوی ترا بریده ، بابا که محاسن تو به خون سرت خضاب کرده ، هی ناله زد ، گریه کرد ، یک وقت هم دیدند آرام گرفت ، زینب فرمود : آرام باشید رقیه دوباره به خواب رفته بگذارید مقداری استراحت کند اما وقتی نزدیک آمد دید سر یک طرف ، رقیه یک طرف ، صدا زد : رقیه جان دید جواب نمی دهد یک وقت هم نگاه کرد دید رقیه جان داده.

الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون #التماس_دعا

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 84

آخرین مطالب

  • پنجمین سالگرد
  • پنجشنبه های دلتنگی
  • حق زندگی برای همه
  • زبان فارسی را پاس بداریم
  • دهه دوم محرم 
  • فستیوال محرم!!!
  • لبیک یاحسین 
  • رژیم صهیونسیتی!
  • دعا
  • به عشق مولاعلی

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • سلام بر امام حسین
  • روز روستا و عشایر
  • س مثل سیب
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • سلام بر امام حسین
  • روز روستا و عشایر
  • س مثل سیب
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان