#به_عشق_مولاعلی
اگر در روزگار علی(ع) بودم… ☀️
این سؤال، مثل زمزمهای شیرین اما آمیخته با دلتنگی، بارها در گوش جانم پیچیده؛ سؤالی که دلم رو میلرزونه و ذهنم رو به سفری دور و خیالانگیز میبره. انگار نسیمی از آن روزگار دور، میپیچه لای خیالهام و منو میبره به کوچههای مدینه، به شبهای پرآشوب کوفه…
اگه من همنفس روزگار علی (ع) بودم، اگه در کوچهپسکوچههای تاریخ قدم میزدم، آیا میتونستم حقانیتش رو ببینم؟ آیا دلم اونقدر روشن بود که صدای عدالتش رو بشنوه، یا مبادا مثل خیلیها، چشمهام رو به روی نور میبستم و با بی بصیرتی تمام گرفتار تاریکیِ عادتها و تعصبات کور میشدم؟
شاید ترس، تردید، یا سادگی و بیتفاوتی، منو از مسیرش دور میکرد. شاید با زندگی روزمرهام چنان درگیر میشدم که دیگه نه مجالی برای شناخت میموند، نه شجاعتی برای همراهی. گاهی، با این افکار، قلبم سنگین میشه… یه سنگینی که با دلتنگی گره خورده. اما تهِ همهی این خیالها، نوری توی دلم روشن میمونه. نوری که از عشق میاد. عشقی که زمان نمیشناسه، مکان نمیفهمه. عشقی که توی رگهام جریان داره، حتی اگه قرنها با اون روزگار فاصله داشته باشم.
نه… مهم نیست اون روزها کنار علی (ع) بودم یا نه. مهم اینه که الان چقدر باهاشم، چقدر قلبم برای حقیقت و عدالت میتپه، و چقدر حاضرم در مسیرش قدم بردارم؟
راه علی، هنوز روشنه… هنوز صداش به گوش دلهایی که گوش شنوا دارن میرسه. و من، هر روز از خودم میپرسم: «امروز، چهقدر شبیه شیعه و محب واقعی علی بودم؟»
فقط یک حسرت همیشه باهامه…
اونم دیدن چهرهی مهربون و ماهگونش از نزدیکه… کاش اون روزگار بودم و هر روز ایشون رو میدیدم. کاش کنیزشون بودم، کاش همسایه شون بودم، کاش…
چه لحظه شیرینی بود اگه در زمان علی بودم و به ایشون سلام میدادم و از دهان مبارکش جواب میشنیدم:
«و علیک السلام، یا محبّ الحق…»
#دلنوشته
#تولیدی
#وبلاگ_نوشت
#به_قلم_خودم
#سمیه_خانوم_ام_الحسین
موضوع: "بدون موضوع"
#به_عشق_مولاعلی
🔆 غدیر، غزه، و یک دنیا اُمید 🔆
غدیر، فقط یک نام نیست، یک چشمه زلال است که از قلب تاریخ جوشیده و تا امروز جاری است. غدیر، روزی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستان امام علی (علیه السلام) را بالا برد و فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست.» غدیر، یعنی انتخاب، یعنی تعیین مسیر، یعنی رها نشدن امت در گرداب سردرگمی. 💖
اما امروز، غدیر کجاست؟ در میان این همه جنگ و خونریزی، در میان نالههای کودکان غزه که زیر آوار مدفون میشوند، در میان فریادهای مادرانی که جگرگوشههایشان را از دست دادهاند، غدیر چه میگوید؟ 💔
غزه، این روزها کربلای دیگری است. همان دستی که در غدیر بالا رفت، در کربلا بییاور ماند. همان مردمی که در غدیر بیعت کردند، در کربلا پیمان شکستند. و امروز، همان داستان تکرار میشود. صهیونیسم، این غده سرطانی، ریشه در همان نفاق و دورویی دارد. اگر مردم غدیر را درک میکردند، اگر به وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمل میکردند، شاید امروز هیچ جا جنگ نبود و غزه غرق خون نمیشد. شاید کربلا پیش نمیآمد. شاید حضرت زینب به اسارت نمیرفت. 😔 غدیر، یعنی عدالت، یعنی برابری، یعنی دفاع از مظلوم. غدیر، یعنی اینکه هیچ کس نباید گرسنه بخوابد، هیچ کودکی نباید از ترس بمبها شب را به صبح برساند. غدیر، یعنی اینکه همه انسانها حق دارند در صلح و آرامش زندگی کنند. 🕊️
امروز غزه، یک غدیر فراموش شده است…
اما هنوز دیر نیست؛
در این روزهای سخت، ما چه میتوانیم برای مردم غزه انجام دهیم؟ بیایید غدیر را خلاصه نکنیم در چند جمله و جشن، غدیر را در دلها و قدمهایمان باید زنده کنیم.
حال چه کنیم ⁉️
#دعا: سلاح مومن، دعاست. برای پیروزی مردم غزه و نابودی صهیونیسم دعا کنیم. 🙏
#کمک_مالی: هر چقدر در توان داریم به مردم غزه کمک کنیم. موسسات خیریه زیادی هستند که کمکهای شما را به دست نیازمندان میرسانند. 💰
#آگاهیرسانی: در مورد جنایات صهیونیستها و مظلومیت مردم غزه اطلاعرسانی کنیم. صدای مردم غزه باشیم. در فضای مجازی فعال باشیم، هر پست ما تیری به قلب دشمن است.
بدانیم: سکوت، خیانت است. 📢
#تحریم_کالاهای_اسرائیلی: با تحریم کالاهای اسرائیلی، به اقتصاد این رژیم ضربه بزنیم. 🚫
#حمایت_از_گروههای_مقاومت: از گروههای مقاومت که برای آزادی فلسطین مبارزه میکنند، حمایت کنیم. 💪
#آموزش_به_کودکان_ونوجوانان: درباره حقیقت غدیر و عدالتخواهی و یاری مردم مظلوم و….
بیایید در این عید غدیر، پیمان ببندیم که غدیر را در زندگی خود جاری کنیم. بیایید با عمل به آموزههای غدیر، به یاری مردم مظلوم غزه بشتابیم. بیایید با هم، جهانی عادلانه و صلحآمیز بسازیم. غدیر را خوب بفهمیم تا دیگر غزهای تنها نماند. 💖
این متن، هدیهای کوچکی از طرف من به مردم غزه است که در شب عید سقفش آسمان است و امیدش بعد از خدا به مردم عدالتخواه. امیدوارم این هدیه، ذرهای از درد آنها را تسکین دهد و به آنها یادآوری کند که تنها نیستند. ما با آنها هستیم، تا آخرین نفس. 🇵🇸❤️🇮🇷
#به_قلم_خودم
#سمیه_خانوم_ام_الحسین
(غدیر و مسئولیت اجتماعی)
(غدیر در رسانه؛ امید و عدالت)
#عید_قربان 🐑 🐏
عید قربان، عید بندگی و اوج ایثار
عید قربان، آینهایست که در آن شکوه ایمان، صفای دل، و بلندای تسلیم نمایان میشود. روزیست که انسان، به یاد میآورد راه رسیدن به خدا از گذرگاه دل کندن میگذرد؛ دل کندن از عزیزترینها، از خواستنها، از داشتنیها…
در آن روزِ امتحان، ابراهیمِ خلیل، پدرِ ایمان، بر بلندی عرفان ایستاد و تیغ فرمان پروردگار را بر گلوی فرزند نهاد. اسماعیل، جوانهی امید و روشنای چشم پدر، با دلی آرام گفت:
«یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّـٰبِرِینَ»
(پدرم! آنچه مأمور شدهای انجام ده، انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت) [سوره صافات، آیه 102]
و خدا، که آگاهتر از هر داناست، صداقت آن دلهای پاک را دید و به جای جان اسماعیل، قربانیای از آسمان فرستاد تا رسمِ بندگی در تاریخ جاودان بماند.
عید قربان، تنها روز ذبح گوسفند نیست؛ روز ذبح نفس است، بریدن از «من» و رسیدن به «او». روزیست که حاجیان در منا، در پایان حج، قربانی میکنند تا نشان دهند «لبیک»شان، فقط لب به کلام نبود، که دل نیز با آن همراه شده است.
در خانهها نیز، سنت ابراهیمی زنده میشود؛ تیغ بر گلوی گوسفند، اما نیت بر گلوی تعلقات دنیا. گوشت نذری پخش میشود، بین فقرا، همسایگان، دلهای محتاج… بوی غذا نمیآید، بوی مهر و عدالت است که در کوچهها میپیچد.
قربانی کردن، نماد است؛ نمادِ آنکه ما نیز باید چیزی را، هرچند عزیز، در راه خدا بدهیم. هرکسی اسماعیلی دارد؛ خواه نامش وابستگی باشد، خواه غرور، خواه تعلق به دنیا.
و قربان، دعوتیست به ذبح آن اسماعیلهای پنهان…
امروز، دلها غسل میکنند در نهر بندگی، چشمها روشن میشوند به نور یقین، و جانها سبک میشوند از سنگینی تملک.
و چه خوش گفت آن شاعر شیرین گفتار:
بندگی کن تاکه سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند
سر بنه در کف، برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند
بگذر از فرزند و مال و جان خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
#عرفه_روز_نیایش🤲📿
غرفه فرصتی ناب برای بندگی
روز نهم ذیالحجه، روز عرفه است؛ روزی که آسمان به راز و نیاز عاشقان خدا گوش میسپارد و دلها به سمت قبلهی اجابت پر میکشند. هرچند در ظاهر، نام «عید» بر آن نهاده نشده، اما عظمت و شکوهش از هر عیدی بالاتر است. این روز، عید نیایش و زمزمهی عاشقانهی بندگان با پروردگار خویش است؛ روزی که خداوند مهربان، سفرهی کرم و بخشایشش را پهن میکند و بندگان را به آغوش پُرمهرش فرا میخواند.در این روز، شیطان خوار و درمانده میشود، چرا که بندگان خدا رو به آسمان میبرند و از ژرفای جان، او را میخوانند. از ظهر این روز، زائران بیتالله الحرام در صحرای عرفات وقوف میکنند، جایی که زمین، شاهد اشکها و آههای دلشکستهی عاشقان خداست. عرفه، روز عرفان است؛ شناختی ژرف از خویشتن و خالق خویش. و آنگاه که غروب فرامیرسد، کاروان دلهای مشتاق، به سوی مشعرالحرام رهسپار میشود، تا گام به گام به میعادگاه وصال نزدیکتر شوند و خود را برای رازهای بزرگترِ حج، مهیا سازند.
آری، عرفه روزی است که دل، دوباره زنده میشود و روح، سبکبارتر از همیشه به سوی نور میشتابد. فرصتی است برای بازگشت، برای آشتی با خدا، برای پاک شدن از غبارهای دنیا. عرفه را باید با دل خواند، با اشک نوشت و با امید زیست؛ باشد که در این روز عظیم، دستی از رحمت ما را نیز در آغوش گیرد و دعایمان را بیپاسخ نگذارد.
#سمیه_خانوم_ٱم_الحسین
(به مناسبت سالروز شهادت جناب مسلمبنعقیل و هانی ابن عروه)🕊
در کوچههای پرغبار کوفه، سکوتی غریب سایه انداخته بود؛ گویی شهر شرمندهی مردی بود که با دلِ پر از بیعت و چشمی نگران، به سوی تقدیری خونین گام برمیداشت. مسلمبنعقیل، #سفیر_عشق، #پرچمدار_بصیرت، #فرستادهی_حسین، #آینهدار_وفاداری در روزگار بیوفایی بود. آمده بود تا قاصد روشنی باشد در شب تار کوفه؛ اما چه زود، چهرهها نقاب کشیدند و بیعتها چون برگهای خشکیده، بر زمین ریختند.
مسلم، قامتش شکسته نبود حتی وقتی در غربتِ کوفه تنها شد. دلش به یاد مولایش حسین آرام بود. او مردی بود که نه برای خود، که برای حقیقت میجنگید. شمشیرش صدای عدالت داشت و لبهایش نام حسین را ورد میکرد حتی آن دم که مرگ در آغوشش کشید.
و چه جانکاهتر، ماجرای *دو طفلش…* کودکانی بیگناه، دلیرتر از بسیاری مردان، در غربتی دشتگون اسیر ظلمت شدند. تن کوچکشان تیغ نفاق را چشید، اما قلبشان روشن از ایمان به راه پدر بود. شهادت، ردایی شد بر قامت نحیفشان؛ ردایی از جنس آسمان.
و در این میان، نامی دیگر از حماسه بر تارک تاریخ درخشید: * #هانیبنعروه*. مردی که خانهاش مأمن مسلم بود و دلش قلعهای برای ایمان. هانی، مرد عهد بود؛ کوفه را نه از ترس که با غیرت لرزاند. اما آنگاه که ایستاد، قامتش شکست، ولی ایمانش نه. با صورتی شکسته و بدنی خونین، راهی شد به سوی پروردگار، با لبهایی که هنوز زمزمهی «یا حسین» داشت.
کوفه، شرمندهی مردانی شد که مردانه ایستادند. و تاریخ، هنوز با افتخار از مسلم، طفلان او و هانی، زمزمه میکند؛ زمزمهای به بلندای کربلا.
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
آخرین نظرات