#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 5
#برای_طلبه_نوشت
#تولیدی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
امروز که از خواب بیدار شدم احساس میکردم حالم یه جور دیگه خوشِ، کار خاصی نداشتم ، غذامم تقریبا از قبل آماده کرده بودم خونه هم مرتب بود، پیش خودم گفتم تماس بگیرم باهاش و ازش بخوام امروز ناهار بیاد پیشم هم من تنها نباشم هم رسم رفت و آمد رو به جا بیارم هم اگه نیاز بهم داشت کمکش باشم ، تماس گرفتم بدون معطلی و خوشحالی پذیرفت
دو ساعت بعد با یه گلدون زیبای شمعدونی و یه بسته شکلات با یه لبخند زیبا وارد خونه شد، همیشه دوست داشتم و دارم برام مهمون بیاد، ازش پذیرایی کردم با کمی شوخی و خنده ، تقریبا نزدیک ظهر شده بود داشتم ناهار رو آماده میکردم اومد داخل آشپزخانه و ازم خواست سالاد رو آماده کنه ، صحبت پشت صحبت گاهی غم گاهی شادی تو چهره اش نمایان میشد،
صدای دلنشین اذان از پنجره باز آشپزخونه شنیده میشد ، رفتیم برای نماز ، بعد از مدتی میز ناهار رو چیدیم و مشغول خوردن غذا شدیم، یهو یادم اومد چند روز قبل به قصد تبرک کمی آب از سقاخونه امام رضا علیه السلام با خودم آورده بودم از یخچال آوردم بیرون و کمی داخل لیوان ریختم ،پرسید این چیه؟! با خنده گفت میخوای چیز خورم کنی؟!
بهش گفتم این آب حیاته ، از بهشت اومده بخور تا برات بگم، کمی تعلل داشت اما یه نفس همه رو نوشید ، خنک بود ، آخیشی گفت و پرسید حالا بگو ببینم چی بود؟!
بهش گفتم آب سقاخونه امام رضا ،
یهو بغض گلوش رو گرفت و گفت خدایا شکرت یا امام رضا دوستت دارم،
برام تعریف کرد چند روزی بود که حسابی دلش هوای حرم رو کرده ، و الان با این جریان فهمیده امام رضا بهش یه نشونی داده ، ظرفهای ناهار رو جمع کردیم و شستیم ، انگار بعد از خوردن اون آب انرژیش مضاعف شده بود ، حالش حسابی خوش و کیفش کوک شده بود ، کم کم آماده شده بود که بره، جلوی در بازم تشکر کرد بابت همه چیز ، گفت خیلی خوش گذشت ، و میگفت ببین من امروز با این نوشابه انرژی زایی که بهم دادی قراره تا آخر شب یه سری کارهایی انجام بدم که تا حالا قدرت و حوصله اش رو نداشتم ،خداحافظی کرد و گفت حالا آخر شب برات تعریف میکنم چه کردم ،
حس خوبی داشتم ، قربون امام رضا برم که از راه دور و با چند جرعه آب هم حال دلت رو صفا میده انرژیت رو میبره بالا و بهت قدرت میده، پیش خودم زمزمه میکردم:
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّها الاِمامُ الرَّئُوف…
از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق، اکسیر است
در خواب دیدم: آبِ سقا خانه مینوشم
گفتند مشهد، یک سفر ، شاهانه تعبیر است…
یا امام رضا
التماس دعا