#ده_روز_با_کاروان
#روضه_روز_هفتم_محرم
#روضه_حضرت_علیاصغر_ع🥀
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
بسم الله، مدد می گیرم، از این آقازاده باب الحوائج، روز هفتمه، داره العطش شروع می شه، العطش به خودش شکل تازه ای می گیره، کدوم عطش؟ اصلاً این عطش چیه؟ چیه که از آدم ابوالبشر وقتی که خمسه طیبه رو بهش یاد میده، جبرئیل به اسم اباعبدالله (ع) که میرسه،برا آدم روضه عطش خونده می شه؟ از آدم تا خاتم، پیغمبر ما هم همینطور، هنوز به دنیا نیومده، این آقا تو رحم مادرش روضه عطش می خونه، این چیه؟ عطش عطش، هرکی می رسه می گه عطش.
امام سجاد (ع) می خواد برا باباش سنگ قبر درست کنه، با انگشت می نویسه: هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا. امام رضا (ع) به ریان بن شبیب می خواد حدیث بگه، یه جمله می گه: صغیرهم یمیتهم العطش، همه می گن عطش، آقات، امام زمان (عج) وقتی تکیه به دیوار کعبه می زنه، میگه یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ بکربلا عَطشاناً، چرا این عطش اینقدر مهمه؟
این مقدمه روضه منه، چه خبره تو این عطش، چه سرّی تو این عطش نهفته است، اینقدر سخت و جانگدازه این عطش، از فردا آب رو می بندند. اهل بیت پیغمبر در محاصره بی آبی قرار می گیرند،من از شما سوال می کنم، مگه سپاه ابی عبدالله چه سپاهیه؟ یه عده زن و بچه با حسین هستند، از روز اول دستور دادند، حسین رو از آب دور کنند، یه جایی حسین (ع) خیمه بزنه، یه جایی که فاصله داشته باشه با شریعه، با این راحتی نزدیک نشه، یکی از اون حرفایی که حر بن یزید ریاحی رو منقلب کرد، یه مواجهه ای داره با عمرسعد روز عاشورا، باهاش حرف زد، حر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت: عمرسعد این آبی که تو بستی به حسین، حیوانها ازش استفاده می کنند، تو چیکار داری؟ کجای دینه؟ این زن و بچه باهاشن، سه روز آب رو بستی، ببین صدای گریه قطع نمی شه. اینها اینقدر پست بودند، آب رو بستند می خواستند از نظر ضعف جسمانی، وقتی آب نباشه،کم کم بدن قواش تحلیل میره، جانبازا، بچه رزمنده ها، اگه تو جلسه باشند، تو جبهه تشنگی کشیدید دیگه، دیدید تشنگی چیکار می کنه با آدم، اونم رو بچه، بعد آدم زخمی می شه، مجروح می شه، زخمی آب بدنش تحلیل می ره، نیاز به آب داره، اینها همه نشون میده عطش چه کرده.
الله اکبر، اما همه داستان عطش برای اصحاب و یاران و لشکریان اباعبدالله، هر جوری بگی قابل توجیهه، اما برا یه نفر قابل توجیه نیست، بهتر بگم، همه رو می تونی آروم کنی، همه زبون دارن می تونن اظهار عطش کنن، آدم باهاشون حرف بزنه، راضی شون کنه، آرامشون کنه، اما من سوال دارم، یه بچه شیرخواره رو چه جوری باید آروم کرد؟ اگه بچه ات تشنه باشه، این بچه بیدار شده، این بچه تشنه است، تا حالا برات پیش اومده؟ راهش ببر، باهاش بازی کن، بغلش کن، رو پات بخوابونش، فایده نداره، بچه تشنه آب می خواد… یا حسین…
گریه نکن، اینها دلشون رحم نمیاد، صدا زد داره بچه گریه می کنه، امیر پدر رو بزنم یا پسر رو، گفت: مگه سفیدی زیر گلو رو نمی بینی، وای، حسین داشت حرف می زد، یه مرتبه دید سر علی اوفتاد، ای حسین…
ابی عبدالله اومد پشت خیمه ها، چه گذشت به دل حسین (ع) ان شاءالله هیچ پدری به روز حسین نیوفته، ان شاءالله هیچ بابایی بچه تو بغلش نمیره.
روی برگشتن نداشت، یه قدم می گذاشت، لااله الا الله، نمی دونم بگم یا نه، این بچه زیر عبا، بعضی وقت ها از حال می رفت، نمی دونم، اصلاً جونی تو بدن مونده بود، این که میگن: فذبحوه من اذن الی الاذن، مگه یه بچه چقدر گردن داره، چقدر سر داره، رفت پشت خیمه ها، خودش با دست خودش یه قبر کند، می خوام بگم، تنها شهیدی که حسین، خود ابی عبدالله دفنش کرد، این آقا زاده علی اصغره، دفنش کرد، چرا دفنش کرد؟
من چند تا دلیل میگم، خودت دیگه ناله داری بزن، منم می شینم با تو ناله می زنم، شاید حسین این بچه رو دفن کرد، اولین دلیلی که من به ذهنم می رسه، می گم حسین حال و روز خیمه ها رو می دونست، می دونست زن و بچه چه غوغایی تو دلشونه، می دونست اینها بدن علی اکبر رو دیدند، بدن قاسم رو دیدند، از همه بالاتر اینها داغ عباس رو دیدند، می دونست دیگه طاقت ندارند، اگه این بدن رو ببینند، اگه این حلقوم رو ببینند، همه دق می کنند.
یه دلیل دیگه، ابی عبدالله شاید به علم امامت، می دونه بعد از عاشورا، اینها چیکار می کنند، زود بدن رو دفن کرد، آخه می دونه اینها آماده شدند، چرا؟ می دونه اینها اسب هاشون رو نعل تازه زدن، قراره رو بدنها برن و بیان.
وای،یه دلیل دیگه، شاید به این خاطر دفن کرد، گفت: اینها خیلی نامردند، شاید به علم امامت داره می بینه، یکی یکی سرها رو به نیزه کردن، آخه یه سر شیرخواره، حسین…
من و تو یه چیزی رو داریم می شنویم، مادرها خیلی گوش بدن، من و تو داریم می شنویم داریم جون می دیم، فقط امشب بگو وای از دل رباب،می دونستی رباب گریه نکرده؟ جلوی حسین گریه نکرد، ما گریه می کنیم، سبک می شیم، آدم داغ می بینه بهش می گن بذار راحت باشه، بذار گریه کنه، سبک بشه، گریه نکنه همه می ترسن، میگن این گریه نکنه دق می کنه، اما بمیرم، رباب چه کرد؟ گریه نکرد، می دونی کی گریه کرد؟ شام غریبان گریه کرد، وقتی آب آزاد شد گریه کرد، زینب گفت: حالا چرا گریه می کنی؟ گفت: خانم جان آب رو ببین، یه قطره اش رو به بچه ام ندادن…
فرج امام زمان (عج) رو بخواه، بدم المظلوم، دستات رو بیار بالا، الهی العفو
الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون
#التماس_دعا
آخرین نظرات