باز اسفند ماه شد و وقت خانهتکانی!
تا وقتی او بود خانهتکانی برایم با همهی سختیها و دغدغههایش جذاب و خاطرهانگیز بود، رسومات خاصی داشت. همه جا را با مهارت و ظرافت برق میانداخت. خستگی ناپذیر بود، بسم الله میگفت و شروع میکرد، آن هم با شور و شوق وصف نشدنی، در حین کار زیر لب همیشه در حال ذکر و دعا کردن بود، گلدانها را طوری تمیز و مرتب میکرد که گویی آنها هم جزء فرزندانش است. برایشان شعر میخواند.سبزه عید را چند روز زودتر آماده و با روبان قرمز آن را تزیین مینمود، تا چند روز بوی تمیزی مشام همگان را پر میکرد. مکانهایی را زیر و رو میکرد برای نظافت که عقل کسی جزء خودش به آن نمیرسید. همهی کارها را خودش آرام آرام انجام میداد ، اعتقادی به کارگر و کمکی نداشت، فقط کار خودش را قبول داشت! کمی وسواس بود مخصوص در شستشو. ما هم کمکش میکردیم اما دور از چشم ما دوباره آن کار را تکرار میکرد…
از وقتی که رفت، درست است که این رسومات را انجام و ادامه میدهیم اما نشاط قبل را نداریم، گاهی کمکی میگیریم،
دست و دلمان به کار نمیرود، خانه بدون حضورش بی روح شده، هر گوشه خانه حکایتی دارد از نفسهایش، لبخندش،دعاهایش،عشق بیکرانش؛
به سمت کمدش میروم تعدادی از وسایلش به یادگار مانده، غرق میشوم در آنها ، یک آن به خودم میآیم و به ساعت نگاه میکنم، زمان زیادی گذشته و من هنوز…
به سمت قاب عکسش میروم گرد و غبارش را پاک میکنم، سختترین قسمت خانهتکانی همین است! تمیز کردن قاب عکس عزیزانی که دیگر در کنارت نیستند، نگاهم به چشمانش گره میخورد، گویی با نگاه و لبخند مهربانش به من خداقوت میگوید و برایم دعا میکند، حضورش را در خانه احساس میکنم و میدانم روح مهربانش مانند پروانه در خانه در حال گردش است. بغض میکنم، امسال هم عید بدون حضورش خواهد گذشت. بوسهای به عکسش میزنم و خود را آماده گردگیری میکنم.
#روحت_شاد_سادات_خانوم 💔
#سُمیه_خانوم_اُم_الحُسین
#به_قلم_خودم
آخرین نظرات