#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 1
#چالش_نویسندگی
#برای_طلبه_نوشت
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
هوا بهاریه و نم بارون میاد، دلم بهونه داره، دوست دارم برم بیرون و هوا بخورم ، مامان میاد سمت من و ظرفی که داخلش چندتا میوه پوست کنده و خوشمزه اس رو طرفم میگیره با لحن مهربونش ازم میخواد همه رو بخورم اما من باز لج کردم، پا تو کفش خودم که منو ببرید پارک ،شهربازی. مامان خستگی از سر و روش میباره باید شام هم آماده کنه مثل اینکه مهمون داریم ، بابا هم طبق معمول سرکاره ، کاش منو بیشتر میفهمیدن ،همه میگن من یه دختر بازیگوش و باهوش و پر انرژی و مهربونم اما چون تک فرزندم حوصله ام مدام سر میره دوست دارم تو جمع باشم ، با یه طنازی خاص به مامان میگم میشه منو ببری پارک ؟! نگاه مامان بهم جواب داد که فعلا نه،
رفتم داخل اتاق خودم و عروسک خوشگلمو بغل کردم با بغض شروع کردم براش درد و دل کردن ، از تنهایی هام و کم بودن و کم دیدن پدر و مادرم براش گفتم از نداشتن خواهر و برادر ، تو همین حال بودم که یهو مامانم از پشت بغلم کرد دستی روی موهای لخت و مشکی ام کشید و چندتا بوس آبدار هم پشت سرش رو گونه هام نشوند ، انگار حرفامو شنیده بود و دلش برام سوخته بود، بهم گفت میخوای بریم پارک؟! منم از خوشحالی بغلش کردم و یه جیغ کوتاهی کشیدم و گفتم بله، مامان گفت باشه فقط باید زود برگردیم خیلی کار دارم، توی راه مامان خیلی تو فکر بود ، شاید حرفای من براش تلنگری بود که چرا اینقدر خودشون رو درگیر کار و زندگی کردن ، چرا من هنوز تنهام؟! چرا؟!!
نمیدونم اما امیدوارم تو زندگیمون به زودی یه خبر شاد مثل بمب بترکه ، مثل خبرِ: داری خواهر/ برادر دار میشی 😍
از دیروز همش یه دلشوره خاص دارم بهش که فکر میکنم دلم یهویی هُری میریزه پایین ، انگار میخوان خبر بدی بهم بدن. همیشه از لحظات خداحافظی دلگیر میشم مخصوص خداحافظی از کسی که واقعا دوستش دارم، چقدر زود گذشت؟!
انگار همین دیروز بود ،داشتم پیش خودم میگفتم وای گویا دلم هنوز آمادگی نداره، چکار کنم؟! چطور امسال متفاوت باشم؟! چه کار نابی رو انجام بدم ؟! افطار چی درست کنم؟! سحر چی؟! کی افطاری بدم؟! پسرم تازه به تکلیف رسیده و قراره امسالم روزه هاش رو کامل بگیره چکار کنم براش خسته کننده نباشه و تحملش بره بالا؟! چی براش بپزم که مورد علاقه اش باشه؟!
و و و… چشم بر هم زدنی گذشت ، وای خدا چی شد آخه تازه داشتم عادت میکردم به این سبک زندگی شیرین ، چه لحظات خوشایندی بود.چقدر سبک بود و راحت گذشت این ماه، به خودم هی، میزنم سمیه ماه رمضون سرجاشه این عمر توئه که داره مثل برق و باد میگذره ، وای خدا چقدر دلتنگ میشم برای ماه مبارکی که نفس کشیدن و خوابیدنش هم ثواب بود،
چقدر لحظات افطار با ناز کردن برای خدا روزه ام رو باز میکردم با گفتن« اللهم لک صمنا» چقدر سحرها از پنجره به آسمون صاف و پر ستاره نگاه میکردم و دعای فرج زمزمه میکردم، وای از شبهای قدر که بازم قدر ندونستم، چقدر الغوث العفو گفتم و احساس سبکی کردم. ای وای کاش بیشتر استفاده کرده بودم الان میفهمم یوم التغابن در اون دنیا یعنی چی😔اغلب در پایان ماه رمضان دوباره می شویم همان انسانهایی که بودیم و البته کاش غیر از این باشد.دلتنگیها تمام نمی شود و ماه رمضان تا ساعاتی دیگر تمام است تا اگر عمری باشد سالی دیگر در سفره دیگر بر خوان رحمت الهی بنشینیم. اما یادمان باشد که رمضان فرصتی بود برای صیقل جان و روح.
از همین اکنون تلاش کنیم تا آیینه صیقل خورده جانمان به زنگار گناه آلوده نشود و برای روزهایی که می آیند انسانی آراسته و دل آرام باشیم که یاد خدا در روح و جانمان تنیده است.
آری به هر حال رمضان فرصتی بود برای یافتن بیشتر خویش و نزدیکی بیشتر به خدا اما هر چه بود تمام شد و هرکس به توان خود توشه برگرفت. غصه روزهای رفته آنها را بازنمی گرداند، اما شادی رسیدن عید فطر دل را آرام می کند.شوق عید فطر و نماز پرشکوه آن و شوق رجوع به ذات خود، اندکی از غصه ها می کاهد. گویی جشن می گیری برای اینکه با خدا و خودت وعده کرده ای که به گونه ای دیگر زندگی کنی، فطر عید بزرگی است، عید ذاتها و جانها، عید پشت کردن به شیطان و حرکت در مسیر حق، اما باز هم دلمان برای میهمانی خدا تنگ می شود حسی که دست بردار نیست… گویی طعمی را که چشیده ای نمی خواهی از دست بدهی.
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت»
خدایا تو خوب میزبانی بودی اما من مهمان خوبی نبودم به حق خوبانت الهی العفو
خدایا این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عمرم قرار نده🙏
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان در این لحظات آخر نه به خاطر لیاقت به رسم رفاقت دعایم کنید
#هدیه_به_امام_زمان
بر چهره ی دلگشای مهدی صلوات
بر قامت دلربای مهدی صلوات
بر جلوه ی روی ماه مهدی صلوات
بر جذبه ی هر نگاه مهدی صلوات
ما را نبود چو هدیه ای در خور او
بفرست به پیشگاه مهدی صلوات
«حضرت مهدی(عج)»:
فَاِنّا یُحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِکُم و لایَعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارکُم.
ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست.
بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥
#الهم_صل_علے_محمد_وآل_محمدوعجل_فرجهم
#امام_حسین_علیه_السلام❤️
#امام_سجاد_علیه_السلام💚
#حضرت_عباس_علیه_السلام💚
سه گل روييده اندر باغ احساس
گل سوسن گل لاله گل ياس
گل اول كه ماه عالمين است
عزيز فاطمه نامش #حسين است
گل دوم نگر غرق است در فضل
اميد مرتضي نامش #اباالفضل
گل سوم گل ميعاد باشد
امام چهارمين #سجاد باشد
آخرین نظرات