مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
به مناسبت سالروز شهادت عماربن یاسر
ارسال شده در 24 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
📜 نُهم صفر شهادت #عمار_بن_یاسر

در دامان اولین شهدای اسلام پرورش یافتی از اولین ایمان آورندگان به اسلام و در تمامی جنگ های پیامبر حضور داشتی ،
در مهم ترین و حساس ترین نقطه ی اسلام با بصیرت امام علی علیه السلام را همراهی و یاری کردی
بدون هیچ تردیدی پیوسته یاور حق بودی تو همانی که پیامبر در وصفت فرمود:بهشت مشتاق توست و در نهایت در راه حق به شهادت رسیدی …
اَین عمار؟!
#عمار_یاسر که از نخستین مسلمانان و از یاران نزدیک و نخستین شیعیان امام علی(ع) وفرزند یاسر و سمیه اولین شهدای اسلام بود. عمار در هجرت به مدینه همراه پیامبر بود و در ساخت مسجد قبا همکاری داشت و در همه جنگ‌های پیامبر نیز شرکت داشت. روایاتی از پیامبر اکرم(ص) در فضیلت عمار نقل شده از جمله اینکه بهشت مشتاق اوست.
عمار بعد از رحلت پیامبر(ص) در حمایت از حضرت علی(ع) در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد. وی در زمان خلیفه دوم فرماندار کوفه و فرمانده سپاه اسلام در این شهر شد. عمار در زمان خلیفه سوم از جمله مخالفان خلیفه بود و در اعتراضات علیه او شرکت داشت.
عمار در زمان خلافت علی‌(ع‌) از همراهان و نزدیکان آن حضرت بود و در جنگ صفین به دست لشکریان معاویه شهید شد. پیامبر(ص) در حدیثی شهادت وی به دست گروهی(شورشگر) را از پیش اطلاع داده بود.امیرالمؤمنین (ع) وقتی بین کشته‌ها جنازۀ عمّار را دید با چشمانی اشکبار فرمود: «انالله و اناالیه راجعون، هر کس قتل عمار را بزرگ نشمرد و غمگین نشود از اسلام حظّ و بهره‌ای نبرده است.»سپس شخصاً بر جنازۀ عمّار نماز خواند و مطابق وصیّتش، او را با همان لباس جنگی به خاک سپرد. مرقد شریف وی در سرزمین صفین (در کشور سوریۀ کنونی و منطقۀ رُقّه) قرار دارد.
«عمّار» بی شک بزرگمرد تقوا و کمالات است زیرا پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إشْتاقَت الجنّةُ إلی أربعةٍ؛ عَلّیٍ و عَمّارٍ وسَلمانٍ وبِلالٍ»بهشت مشتاق دیدار چهار نفری است و آنها؛ علی (ع) و عمار و سلمان و بلال است.
آرامگاه عمار در شهر رقه سوریه کنار آرامگاه اویس قرنی قرار دارد که در 1393ش به دست گروه داعش به طور کامل تخریب شد.

📆9صفرسال37ق
🗓 شهادت عماریاسر
💠 سخنان رهبرانقلاب
‼️عظمت امثال عمار یاسر، بخاطر اینستکه که در هیچ شرایطی دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نکردند. من در موارد متعدد در جنگ صفین، این عظمت را دیده‌ام؛ البته مخصوص جنگ صفین هم نیست. در بسیاری از آنجاهایی که برای جمعی از مؤمنین، نکته‌یی مورد اشتباه قرار میگرفت، آن کسیکه با بصیرت نافذ و با بیان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف میکرد، عمار یاسر بود. انسان در قضایای متعدد امیرالمؤمنین از جمله در صفین، نشان وجود این مردِ روشنگرِ عظیم‌القدر را میبیند! 69/2/6
‼️باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست. نمیشود گفت به من ربطی ندارد. امروز هر روحانی و هر عمامه به سری، به مقتضای تلبس به این لباس، موظف است از حکومت اسلام و حاکمیت قرآن دفاع کند؛ هر کس هرطور میتواند. یکی شمشیر بدست میگیرد و جبهه میرود؛ یکی زبان گویایی دارد، به منبر میرود؛ یکی پست قضاوتی یا غیر قضاوتی میگیرد؛ یکی این کارها را نمیتواند بکند، اما اهل مسجد و اهل محراب است، اشکالی ندارد، همه بدانند که این روحانی، خود را خادم این انقلاب میداند. این، افتخار است. 70/5/30

🌸 شیر زن اسلام و اولین شهیده 🌸
به مناسبت شهادت #عمار_یاسر آشنایی کوتاه با مادر بزرگوار ایشان
سُمَیّه دختر خَبّاط صحابه پیامبر(ص)، مادر عمار یاسر و از اولین کسانی که مسلمان شد. اولین زنی از مسلمانان بود که به شهادت رسید.
وقتی حضرت محمد(ص) به مقام نبوت مبعوث شد، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار، جزو اولین نفراتی بودند که به دین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند
با مسلمان شدن این خانواده، آزار و اذیت‌ها و شکنجه‌های کفار قریش علیه آنها شروع شد و روز به روز شدت می‌گرفت. در ریگزار داغ مکه، ابوجهل آنان را شکنجه می‌کرد. جلادها سنگ‌های سنگینی روی سینه هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آنها را شکنجه و آزار می‌دادند.
سمیه که در سن پیری بود، همچنان مقاومت می­‌کرد. او پس از شهادت همسرش همواره مورد ناسزاگویی ابوجهل قرار می‌­گرفت. ابوجهل از روی خشم دستور داد، تا پاهای سمیه را به دو شتر بستند و شتران را از یکدیگر جدا ­‌نمودند.سرانجام کاسه صبر ابوجهل لبریز شده و با خنجر یا نیزه بر شکم او زد و شکمش را درید و به این ترتیب این بانوی با صلابت را به شهادت رساند.آخرین سخن سمیه نیز این بود که «ما راه خود را یافته‌ایم و به محمد ایمان آورده و رهبری او را پذیرفته‌ایم و هرگز از ایمان و هدفمان دست برنمی‌داریم». پس از آن، در یکی از روزها که «سمیه» با شکیبایی، زیر آزار و اذیت و شکنجهٔ بود، ابوجهل نیزه‌ای بر قلب او وارد کرد تا آن که سمیه جان سپرد.
شادی روحشان صلوات

نظر دهید »
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام 
ارسال شده در 23 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#سلام_آقا #شریک_سفر
#اربعین
#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
امسال هم از این قافله جامانده‌ام.
این قافله که هزار و اندی سال است خاطرات آن‌روزها را زنده می‌کند.
امسال هم، همسفر پسر حضرت زهرا «س»نشدم!
با خود میگویم امسال هم که از کاروان اربعین جامانده‌ای، بیا برای دل خودت برای حال زارت روضه بخوان شاید کمی سبک شوی!.
در موکب‌های تنهایی ام مینشینم و زانوی غم‌ بغل میگیرم و یک‌یک ستون‌های کم‌سعادتی را میشمارم.
پیش خود دارم تصور میکنم حضرت مهدی (عج) پای پیاده این‌مسیر را طی می‌کند و آن‌وقت به یاد حضرت رقیه «س»، روضه‌ پاها‌ی زخمی اش را می‌خوانم و از جا ماندنش در کنج خرابه شام.
در خیالم، بنا را بر این میگذارم که عمود‌های آهنین این‌مسیر را حضرت مهدی (عج) می‌شمارد و بعد گریزی میزنم به روضه حضرت ابالفضل العباس «ع» و اما نمیخواهم باور کنم که عمود آهنی به سرش خورده بود.
امسال هم که من جامانده ام از کاروان اربعینی‌ها، اما میدانم حضرت مهدی (عج) بین این مردم است و مسافران خسته از راه و مریض‌هایشان را مداوا می‌کند و بعد گریز میزنم و روضه‌ بیمار مصلحتی کربلا امام سجاد (ع) و امان از دل حضرت زینب (س) را میخوانم،
به یاد خیمه‌های سوخته، دل‌ سوخته‌ ام را جلا میدهم، مینشینم و از این‌فاصله، زیارت ناحیه را بلند بلند میخوانم؛ بعد تصور میکنم حضرت مهدی (عج) میان این‌همه جمعیت نکند یاد شام بیفتد! نکند دلش هوای گوشهٔ خرابه را بکند! یا وقتی به چندقدمی فرات رسید داغ تشنگی لبان حضرت علی‌اصغر (ع) راه گلویش را ببند. یک‌وقت تل زینبیه برایش قتلگاه نشود و روضه‌ حضرت علی‌اکبر (ع) دلش را خون نکند و خون دلش اشک چشمانش شود و بگوید:
لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما
نکند حضرت مهدی (عج) با دیدن گنبد و بارگاه امام حسین (ع) که اربعین از هر روزی با‌شکوه‌تر می‌شود یاد بوسه‌ زیر گلوی حضرت زینب (س) بیفتد، یاد آن لحظه‌های وداع، همان لحظاتی که وصیت مادر اجرا می‌شد و آن پیراهن پاره… بعد با گریه‌هایش زمین کربلا را بلرزاند.آخه او تنهاست و مانند جدش غریب مانده، یا صاحب الزمان قربان دل تنگ و پر خونت شوم، ای وای نکند حضرت مهدی (عج) پایین‌پا که می‌رود یاد عبای پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌واله بیفتد و پیغمبر کربلا! که توان را از پدر گرفت و پدری که جوانان را صدا می‌زند و جوانانی که تا ابد داغشان به دل مادرانشان ماند.
اما هرخیالی که کنم و هرقدر کربلا را در ذهنم بیاورم باید بپذیریم که امسال هم از این قافله جامانده ام. این قافله که هزار و اندی سال است هر سال خاطرات آن‌روزها را زنده می‌کند.هر قدر هم تصور کنم باز …. امسال هم همسفر پسر حضرت زهرا «س»نشدم. اما از حضرت ابا صالح المهدی «عج» اینگونه درخواست میکنم:
ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش
شب جمعه کربلا رفتی یادما هم کن
کنار قبر ابوالفضل با وفا رفتی یاد ما هم باش
بزن بوسه جای ما روی قبر عباس و اکبر و اصغر
سر قبر قاسم و قبر عمه ها رفتی یاد ما هم باش
به جای ما هم زیارت کن عمه ات را در کنج ویرانه
برای بوسیدن آن دردانه ها رفتی یاد ما هم باش

از همین راه دور با دلی سوخته
به اربابم سلام میدهم، #سلام_آقا
دلتنگتم و محتاج و ملتمس دعایت،
کاش به زودی مرا و شیفتگانش را پذیرا شود، تا شبی را در حرمش مهمان شویم. من در این موکب تنهایی و خیالاتم به یاد همه خواهم بود ، به یاد شهدا و اموات ، به یاد مادر خدابیامرزم ، به یاد همه‌ی شیعیان و دوستانم، به یاد مردم مظلوم غزه و فلسطین ، و به یاد تو که این پست را میخوانی، و همه را #شریک_سفر خیالی ام خواهم کرد تا ان‌شاءالله به زودی این خیال شیرین تبدیل به واقعیت شود.
#سلام_آقا مرا دریاب

نظر دهید »
سلمان فارسی 
ارسال شده در 22 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
📜 آشنایی با مایه ی افتخار سرزمین ایران به مناسبت روز بزرگداشت #سلمان_فارسی در هفتم صفر

هم چو سلمان، در مسلمانى بکوش
اى مسلمان! تا که سلمانت کنند
تا توانى، در گلستان جهان
خار شو، تا گل به دامانت کنند

🌸 #سلمان_فارسی جایگاه والایی در نزد پیامبر(ص) داشت و بالاترین گواه سخن پیامبر در مورد ایشان است که فرمودند سلمان فارسی از اهل بیت(ع) ماست .
ایشان روح حق‌جویی داشت و برای یافتن حقیقت به سرزمین‌های مختلفی مسافرت کرد و نزد اسقف‌های مسیحی به تعلیم و تربیت نفس پرداخت تا آنکه به ظهور پیامبر آخر‌الزمان در سرزمین عرب بشارت داده شد. سلمان برای یافتن پیامبر(ص) به حجاز رفت و با دیدن نشانه‌های نبوت در پیامبر(ص)، به وی ایمان آورد.
سلمان از مخالفان جریان سقیفه و شیعه ی امام علی علیه السلام بودند.
باستان گرایان افراطی تهمت هایی را به این صحابی والا مقام وارد کرده اند که با مستندات تاریخی همگی کذب محض هستند.
#شادی_روحش_صلوات
برای آشنایی بیشتر با شخصیت ایشان کلیک کنید 👇
سلمان فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C

نظر دهید »
مداد رنگی ۲۴ تایی!!
ارسال شده در 20 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن #تولیدی
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
#طرح_اول: 👇
نسل دو دو زدن چشم دنبال مداد رنگی‌ها
یکی از بچه‌ها گفت کسی مداد رنگی طلایی کم رنگ داره؟!
یکی جامدادیش رو انداخت طرفش و گفت من همه رنگی دارم، بردار.
و ذهن من رفت پیش جعبه‌های کوچیک مداد رنگی شش تایی «لی‌لی»
و هیجان 12 رنگ و 24 رنگ…
چقدر عجیبه که اغلب، لذت در نسبت با کمبود شکل می‌گیره!
و گاها دارایی از لذت کم می‌کنه!
انگار زیاد داشتن و کم داشتن هر دو نکوهیده است.
📒 ✏️ 🖼 🎨 🌈 ✍
#طرح_دوم و ادامه داستان: 👇

سالها قبل زمانیکه در دبستان درس میخواندم، ساعت نقاشی که میشد کلی ذوق میکردم ، جعبه مداد رنگی شش تاییم رو در می آوردم و شروع میکردم به نقاشی کشیدن، نقاش خوبی نبودم و نقاشی هام خلاصه میشد به چندتا کوه و یه خورشید و دو تا ابر ، پایین صفحه هم یه رودخونه و چندتا گل و درخت و یه خونه کوچولو با دوتا دختر کوچولو که دارن توپ بازی میکنن
ایده دیگه ای نداشتم یا نمیدونم شاید دوست نداشتم چیز دیگه ای بکشم ، به هر حال معلم ها هم اصلا ایده و آموزش نمیدادن اون زمان و به درس نقاشی اهمیت داده نمیشد ، انگار فقط ریاضی و علوم و فارسی مهم بود!
نقاشی هامو با همون مدادرنگی ها رنگ آمیزی میکردم، و خوشحال بودم
تا اینکه…
یه روز یه دانش آموز جدید وارد کلاس ما شد اسمش بهاره بود و کنار من و دوستم نشست ، یادمه کلاس نقاشی داشتیم دفتر نقاشی فانتزی سیمی و جعبه مداد رنگی فلزی 24 تاییش رو گذاشت روی میز ، من و دوستم با هیجان داد زدیم وای چه خوشگله میشه منم از مداد رنگی هات استفاده کنم؟!
پشت چشمی نازک کرد و گفت نه ، مامانم دعوام می‌کنه! شروع کرد به نقاشی کردن
و رنگ آمیزی الحق چه تصویر قشنگی کشیده بود ، خانوم معلم هم مدام تشویقش میکرد و در آخر نقاشیش رو چسبوند به دیوار کلاس،
زنگ آخر که زده شد و رسیدم خونه شروع کردم به بهانه گیری که باید برام مدادرنگی بخرید مثل دوستم بهاره!
مامانم میگفت تو که مدادرنگی داری که،
اما من توضیحات بچگانه خودمو میدادم ، بالاخره شب بابام که از بیرون اومد خونه دیدم برام یه جعبه مداد رنگی 12 تایی گرفته! غر زدم که نه اینو نمیخوام از اونا ک… بابام یه چشم غره ای رفت و گفت نباید هر چیزی دیدی رو بخوای اصلا نیازی نداری، دیگه هم درموردش صحبت نکن،
ناراحت شدم و رفتم داخل اتاق ، جعبه مداد رنگی جدید رو باز کردم با قبلی مقایسه میکردم همین باعث شد یکم خوشحال بشم ،و…
نمی دانم چرا بچه که بودم فکر می کردم تعداد مدادهای توی جعبه مداد رنگی نسبت مستقیم با کیفیت نقاشی داره. وقتی بابا برام مداد رنگی دوازده رنگ خرید مطمئن بودم که نقاشی های من هم مثل نقاشی های بهاره قشنگ میشه اما نشد.
کم کم متوجه شدم من زیاد استعداد نقاشی ندارم.اما من در تمام آن سالها فکر می کردم ایراد از مداد رنگی هامه . معلوم بود که نمی شه با مداد رنگی شش یا دوازده رنگ که جعبه اش مقوایی است نقاشی قشنگ کشید!!! آخه من دیده بودم که بهاره مداد رنگی بیست و چهار رنگ داره که جعبه اش فلزی بود و وقتی درش رو باز می کرد هوش از سرت می پرید . حتی یک رنگهایی توی مداد رنگی هاش بود که من اسمش را بلد نبودم . حتی یادم هست مداد رنگی سفید هم داشت و نه آن موقع و نه حتی بعدها نفهمیدم مداد رنگی سفید به چه دردی می خورد ؟!
بزرگ و بزرگتر میشدم اما تمام دوران دبستانم آرزو داشتم که یک جعبه فلزی مداد رنگی بیست و چهار رنگ داشته باشم و اما آنقدر زود بزرگ شدم که یادم رفت آرزویم توی کدام تابستان و قبل کدام اول مهر گم شد و دیگر سراغم نیامد.

وقتی پسرم به دنیا آمد و بزرگ شد و به کلاس اول رفت براش یه جعبه مداد رنگی 24 تایی هدیه گرفتم،( البته هیچ وقت نذاشتم مدرسه ببره فقط داخل خونه ازش استفاده میکرد برای مدرسه یه جعبه 12 تایی گرفته بودم، چون دوست نداشتم خاطره منو کسی تجربه کنه! و حسرت به دلش بمونه، با اینکه بهترین لوازم التحریرها رو براش می‌گرفتم اما معمولی ترینها رو میدادم ببره مدرسه)
به هر حال حس میکردم براش فرقی نداره و زیاد خوشحال و هیجان زده نشده!
گاهی دلم برای بچه های این دوره و زمانه می سوزه. انگار تمام آرزوهای بچگی ما شده اسباب بازی آنها و درک نمی کنم بدون آرزوهای کوچک به چه امیدی دارند بزرگ می شوند ؟!
و اما، پسرمم بزرگ شده، دیگه کلاس نقاشی نداره، علاقه ای هم به کشیدن نقاشی نشون نمیده، و من هر از گاهی همچنان ذوق زده جعبه مداد رنگی 24 تاییش رو برمی دارم و یه نقاشی میکشم به همون سبک دبستانم و خاطرات تلخ و شیرینم رو رنگ میزنم.

2 نظر »
وادع با ماه حسین،ع،
ارسال شده در 14 مرداد 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#وداع_با_ماه_محرم 😔
#حلول_ماه_صفر_تسلیت 💔
#عزاداریهایتان_قبول_درگاه_حق 🙏
#اربعین
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم
قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست
وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم
ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم
پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم
این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان
شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم
تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه
جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم
خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای
خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم
یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین
این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم
یک اربعین زیارت مارا ردیف کن
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 82

آخرین مطالب

  • به عشق مولاعلی
  • عید غدیر
  • عید قربان 
  • روز عرفه
  • شهادت مسلم بن عقیل و هانی ابن عروه 
  • امام خمینی ره 
  • سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه 
  • اولین سالگرد شهدای خدمت 
  • روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی 
  • سقط جنین 

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • دوست داشتن را باید یاد بگیریم...
  • س مثل سیب
  • گروه صحیفه سجادیه
  • چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • دوست داشتن را باید یاد بگیریم...
  • س مثل سیب
  • گروه صحیفه سجادیه
  • چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان