مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
#صلوات
ارسال شده در 16 آبان 1397 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​?آیا پیامبر اسلام به شهادت رسیدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند؟?

⚜یکی از آسیب‌های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخوردار نیست؛ از این رو قضاوت درباره آن‌ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می‌باشد؛ از این رو است که دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن.
?یکی از مسایلی که ابهام دارد، آن است که “آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد1″؟ در ذیل به برخی نقل قول‌ها در این زمینه و پاسخ‌هایی که به آنها داده شده اشاره می‌کنیم:
?در برخی از متون آمده است: «گروهی، زنِ یکی از اشراف یهود را به نام زینب فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. نقشه وی از این قرار بود که آن زن، کسی را خدمت یکی از یاران پیامبر فرستاد و از او پرسید که پیامبر اسلام کدام عضو از گوسفند را بیشتر دوست می‌دارد. او در پاسخ گفت: ذراع گوسفند مطبوع‌ترین عضو برای پیامبر است. زینب، گوسفندی را بریان کرد و آن را مسموم ساخت، و بیش از همه در ذراع آن سم داخل نمود و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر نخستین لقمه‌ای را که به دهان گذارد، احساس کرد مسموم است. فوراً آن را از دهان در آورد، ولی کسی که با ایشان غذا می‌خورد، یعنی «بشر بن براء معرور» که از روی غفلت چند لقمه خورده بود؛ پس از مدتی بر اثر سم درگذشت. پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند و به او گفت: چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ گفت: تو اوضاع قبیله ما را هم بر هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی، با خوردن این سم از بین خواهی رفت، و اگر پیامبر خدا باشی، قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردن آن خودداری خواهی نمود.
?ابن اسحاق گزارش می‌دهد: «رسول خدا در معرض وفات خود به «امّ بشر» دختر «براء بن معرور» که برای عیادت وی آمده بود، گفت: از همان خوراکی که با برادرت در «خیبر» خورده، اکنون رگ دلم قطع می‌شود. بدین جهت مسلمانان رسول خدا را علاوه بر افتخارات نبوّت دارای مقام شهادت هم می‌دانستند.
?با توجه به مطالب مذکور باید گفت:
1⃣ از برخی روایات و متون دینی استفاده می‌شود که پیامبر(ص) در جنگ خیبر مسموم شده و این مسمومیت در بیماری پیامبر مؤثر بوده است. برخی گفته‌اند: معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می‌فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی خورانده است.
?شاید به خاطر همین روایات و متون تاریخی بوده که پیامبر(ص) را نیز دارای مقام شهادت می‌دانستند، همان گونه که ابن هشام تصریح نموده است.
?در برخی روایات نیز اشاره شده که مسمومیت پیامبر در رحلت او تأثیرگذار بوده است، از این رو حضرت در هنگام رحلت با اشاره به مسمومیت خویش در خیبر می‌فرمود: «نیست پیامبر و وصی مگر این که شهید شود».
2⃣در خصوص این که به پیامبر(ص) شهید گفته نمی‌شود، شاید بدان جهت باشد که مسایل تاریخی ابهام دارد و یا سند برخی از روایات اشکال دارد. طبیعی است چیزهایی را می‌توان به ساحت مقدّس پیامبر نسبت داد که شبهه و ابهام نداشته باشد. از سوی دیگر دقیقاً مشخص نیست که مسمومیت، چقدر در رحلت پیامبر تأثیرگذار بوده؛ زیرا مسمومیت در سال هفتم هجری بوده، ولی رحلت پیامبر در سال 11 هجری اتفاق افتاده و این فاصله زمانی حکایت از آن دارد که مسمومیت عامل اصلی رحلت پیامبر نبوده است. اگر مسمومیت علت اصلی رحلت پیامبر(ص) بود، باید پیامبر بعد از مسمومیت از دنیا می‌رفت، همان گونه که «بشر بن براء» که از گوشت همان گوسفند خورده بود، فوت کرد.
3⃣در خصوص صحت و عدم صحت اقوال درباره رحلت و یا شهادت پیامبر(ص) نمی‌توان قضاوت نمود،‌ زیرا داوری درباره مسایل تاریخی مبهم، مشکل است. از متون تاریخی استفاده می‌شود که پیامبر توسط زن یهودیه مسموم شده است. حال پیامبر(ص) در اثر مسمومیت از دنیا رفت یا نه، مشخص نیست.

نظر دهید »
ماه صفر
ارسال شده در 19 مهر 1397 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​ یکی از موضوعات بایسته واکاوی، بررسی درستی یا نادرستی نحوست برخی ایام است و این نوشتار می کوشد تا ضمن بررسی آیات و روایات این موضوع ، به طور خاص، به بررسی مساله نحوست ماه صفر بپردازد  و در نهایت عدم همسویی این پندار را با آموزه های دینی اثبات کند.

مفهوم شناسی سعادت  و نحوست

«سعادت» در لغت به معنای خوشبختی، خجستگی، نیک بختی، میمنت و پیروزی است و در مقابل شقاوت و بدبختی قرار دارد. از این رو به روزی « سعید» گفته می شود که برای انسان مایه خوش بختی باشد و به میمنت و خجستگی نیز به پایان برسد.(1)

ولی در اصطلاح دیدگاه های متفاوتی در مورد «سعادت» وجود دارد. یکی از دانشمندان غربی می گوید: « یکی از بزرگان گذشته 288 عقیده مختلف را درباره خوشبختی نقل می کند که تمام این عقاید را فیلسوفان و بزرگان جهان اظهار داشته اند و هریک از آن ها برای وصول به خوشبختی راه متفاوتی را نشان داده اند.» (2) 

استاد مطهری در این باره می گوید: طرح و تنظیم برنامه سعادت فرع بر این است که انسان با تمام استعدادهای مکتومی که دارد، شناخته شود؛ زیرا سعادت، از شکفته شدن استعدادها و بروز و فعلیت یافتن قوه ها پیدا می شود. سعادت حقیقی، وقتی حاصل می شود که تمام استعادادهای انسانی، بالاخص استعدادهای عالی وجود وی، از قوه به فعلیت برسد. (3)

اما «نحس» در لغت به مفهوم نا مبارک و شوم بودن چیزی یا کسی، بداختر، نامبارک و بدبختی است. راغب اصفهانی در بیان معنای نحس می گوید: اصل نحس، به معنای قرمزی افق و شبیه نحاس(مس یا سرب مذاب) یا آتش بدون دود است که برای شومی، مثل شده است. (4)

 

اعتقاد عمومی به نحوست و سعادت ایام

یکی از مسایل مهمی که در میان ملل و اقوام مختلف مورد توجه بوده و مردم کم و بیش بدان معتقد بوده اند، «سعادت و نحوست ایام» است. آنان بعضی از روزهای سال، ماه و هفته یا برخی از ساعات روز را «سعید و مبارک» و بعضی دیگر را« نحس و شوم» می شمردند. همین اعتقاد سبب می شد که در روزهای مبارک، اعمالی همچون دعا، عبادت، دید و بازدید یا ازدواج را انجام دهند و متقابلا در ایام شوم، از انجام دادن بعضی کارها اجتناب ورزند.

در میان مسلمانان و ما ایرانیان نیز نمونه هایی از این قبیل به چشم می خورد؛ چنان که اعتقاد به مبارک بودن روز مبعث، عیدهای فطر و قربان یا روز جمعه و نیز شوم بودن عاشورا، درمیان مسلمانان رواج دارد. همچنین اعتقاد به برکت و سعادت نوروز، و بد یمنی و نحوست روز سیزدهم فروردین و انجام مناسک سیزده به در، در میان ما ایرانیان وجود دارد و یکی از مصادیق این بحث که هر ساله مورد توجه برخی مسلمانان واقع شده نحوست ماه صفر است.

علت نامگذاری ماه صفر

ماه صفر، دومین ماه قمری پس از محرم الحرام است. در دوران جاهلیت این ماه را « ناجز» می نامیدند. در دلیل نام گذاری این ماه، دو جهت ذکر شده است؛ یکی این که از« صفره» به معنای زرد گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب این نام، مقارن فصل پاییز  و زردی برگ درختان بوده است. (5) دوم آن که از «صفر» به معنای تهی  و خالی گرفته شده است(6) چرا که مردم پس از پایان ماه های حرام، روانه جنگ می شدند و شهرها خالی می شد. (7)     

 

ماه صفر نزد شیعیان

شیعیان دوازده امامی و محبان اهل بیت علیهم السلام ماه صفر را از ایام سوگواری سال می دانند، زیرا در ابتدای این ماه بازماندگان کربلا را به اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحی و روانی قرار دادند. هم چنین بیستم این ماه، مصادف با اربعین شهادت امام حسین علیه السلام و یاران ایشان در کربلا است. بنا به روایت علمای شیعه  و برخی از عالمان اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص) و شهادت سبط ایشان حضرت اما حسن مجتبی علیه السلام و نیز در آخر این ماه شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) واقع شده است. بدین جهت شیعیان در این ماه همانند ماه محرم به سوگواری می پردازند.

 

دیدگاه موافقان و مخالفان نحوست ایام

درباره نحوست ایام، از دیرباز دیدگاه های مختلفی وجود داشته است؛ به گونه ای که برخی آن ها را ویژگی ذاتی زمان دانسته اند و برخی نیز قائل به مساوات ایام  و عدم تفاوت در ویژگی های زمان بوده و تعریف سعد و نحس را ز باب اتفاقات پیش آمده در آن دانسته اند.

1. دیدگاه موافقان:  این عده نحس بودن روز یا مقداری از زمان را به این معنا می دانند که تاثیر مرموز و ناشناخته ای در روزها و شب ها وجود دارد که آثار آن را احساس می کنیم؛ اما علل آن برای ما مبهم است. در آن زمان جز شر و بدی، حادثه ای روی نمی دهد و اعمال آدمی، یا دست کم نوع خاصی از اعمال، برای صاحب آن، برکت و نتیجه خوبی ندارد. سعد بودن یا خوش یمنی روز، درست برخلاف این است. شهید مطهری ضمن مثالی به بیان این دیدگاه می پردازد و می گوید : قائلین به سعادت ذاتی ایام، عید غدیر را از آن  جهت که در روز هجدهم ذی الحجه واقع شده، روز مبارک و سعیدی می دانند؛ یعنی این روز مبارک است. اعم از این که در این روز حادثه ای واقع شده یا نشده باشد، یعنی بخت حادثه یوم الغدیر بلند بوده است که در این روز واقع شده است…و نیز دهم محرم را روزی می دانند که از اولی که عالم ساخته شده،  بد و شوم ساخته شده و حادثه کربلا در روزی واقع شده که بالذات شوم بود. هر سال که روز دهم محرم می آمد، روز  شومی می آمد. از زمان حضرت آدم (ع) این روز شوم بوده و تا قیامت هم شوم خواهد بود.(8)  

 

2. دیدگاه مخالفان:  در مقابل دیدگاه فوق، عده ای می گویند: هر یک از روزهای سال روز خداست و هیچ روزی به خودی خود نحس یا مبارک نیست؛ بلکه این اتفاقات است که بعضی از روزها را در نظر ما مبارک یا نحس می کند؛ مثلا شب قدر به واسطه نزول قران مبارک است و روزی که قوم عاد به واسطه عذاب خدا دچار تندباد شد به نحوست معروف گردید.

علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان می فرماید: ما به هیچ وجه نمی توانیم بر سعادت روزی از روزها یا زمانی از زمان ها یا نحوست آن، برهان اقامه کنیم؛ زیرا طبیعت زمان از نظر مقدار به گونه ای است که اجزای آن مثل هم است و یک چیز به شمار می آید. (9) ایشان در جای دیگر از تفسیر خود می نویسد: اخباری که درباره نحوست و سعادت ایام وارد شده بیش از این دلالت ندارد که این سعادت و نحوست به خاطر حوادث دینی است که بر حسب ذوق دینی و یا بر حسب تاثیر نفوس یا در فلان روز، ایجاد حسن کرده و یا باعث قبح و زشتی ان شده؛ اما این که خود آن روز و یا آن قطعه از زمان متصف به میمنت و یا نحوست شود و تکوینا خواص دیگری داشته باشد که سایر زمان ها آن خواص را نداشته باشد، از آن روایات برنمی آید.(10)

شهید مطهری نیز اساس این تفکر را مخدوش دانسته و می گوید: نه عقل می تواند این تفکر را قبول کند و نه از نظر شرع می توان تاییدی برآن آورد. از این رو، ایشان قائل به آن است که اتفاقات و حوادث پیش آمده در ایام باعث گردیده که ما برخی از ایام را مبارک و برخی دیگر را نحس بدانیم؛ به عنوان مثال هجدهم ذی الحجه چون در این روز برای ما حادثه مبارکی رخ داده است آن را مبارک می شماریم. هجده ذی الحجه مبارکی خود را از حادثه غدیر دارد؛ نه حادثه غدیر از هجدهم ذی الحجه. همچنین دهم محرم شومی خودش را از شهادت امام حسین (ع) دارد نه کشته شدن و قتل امام حسین(ع) شومی خود را از دهم محرم. (11)

 

نحوست و سعادت ایام در آیات قران

در قران کریم از نحوست ایام نام برده شده است: 1- إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ(القمر۱۹) ما بر آنان در روز شومى به طور مداوم تندبادى توفنده فرستادیم .

  2- فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَهِ أَخْزَى… (سوره فصلت ایه ۱۶) پس بر آنان تندبادى توفنده در روزهایى شوم فرستادیم تا در زندگى دنیا عذاب رسوایى را بدانان بچشانیم و قطعا عذاب آخرت رسواکننده‏تر است و آنان یارى نخواهند شد.

این دو آیه مربوط به هلاکت قوم عاد با « ریح » و «صرصر» است. منظور از« ایام نحسات» نیز هفت شب و هشت روزی است که باد عذاب بر آنها وزید؛ « سخَّرَهَا عَلَیهِمْ سبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَنِیَةَ أَیَّامٍ حُسوماً »(حاقه آیه 7) خداوند این تندباد را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنیانکن بر آنها مسلط ساخت واگر آنجا بودى مى دیدى که آن قوم همچون تنه هاى پوسیده و تو خالى درختان نخل در میان این تندباد روى زمین افتاده و هلاک شده اند.

از سیاق داستان قوم عاد که این دو آیه مربوط به آن است استفاده می شود که نحس و شوم بودن مربط به آن زمانی است که باد به عنوان عذاب برآنها به طور مستمر وزیدن گرفت؛ اما از این آیات برنمی آید که این تاثیر و دخالت زمان به گونه ای بوده که با گردش  هفته ها دوباره آن زمان نحس برگردد وگرنه همه زمان ها نحس می بود؛ بدون این که دائر مدار ماه ها و یا سال ها باشد.

واضح است که در این جا قران نمی خواهد بگوید مثلا آن روز چون یک شنبه یا دوشنبه بود، نحس بود و عذاب آمد. یکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار می شود. یا مقصود این نیست که چون مثلا سیزده ماه صفر بود، این ها معذب شدند. سیزده ماه صفر هرسال تکرار می شود و حال آن که عذاب تکرار نمی شود بلکه خداوند در مورد قوم عاد می فرماید: «کذبت عاد» قوم عاد تکذیب کرد و یا فرموده « فکیف کان عذابی و نذر» غذاب و انذار من چگونه بود؟  بعد به طور مختصر شرح می دهد: « انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فی یوم نحس مستمر» یعنی ما فرستادیم برآنها بادی شدید و ویرانگر.  افزون بر این تصریح می کند که عذاب الهی به علت تکذیب و حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود.

بنابراین راجع به قوم عاد که قران درباره زمان عذابشان فرموده: « ایام نحسات»  یا « فی یوم نحس» برای آن است که قوم عاد در آن روزها هلاک شدند  و نحوست در اثر عذاب بود؛ نه به دلیل خصصوصیت ذاتی آن زمان.

در قرآن کریم به اشاره – نه به صراحت- از خوش یمنی ایام نیز سخن به میان آمده است: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُّبَارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِین َ) دخان آیه 3» ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم و مردا از ان شب، شب قدر است که مبارک بودن آن شب و سعادتش از این جهت بود که آن شب به نوعی مقارن با اموری بزرگ و مهم از سنخ عنایت ها و فیض های الهی بوده و تاثیرهای معنوی، از قبیل حتمی کردن قضا، نزول ملائکه، روح و سلام بودن آن شب، در این شب مبارک واقع می گردد. پس برگشت معنای مبارک بودن آن شب  و سعادتش به این است  که عبادت در آن دارای فضیلت است و ثواب عبادت آن با عبادت در سایر شب ها قابل قیاس نیست. در ان شب عنایت الهی به بندگانی که متوجه ساحت عزت و کبریایی شده اند نزدیک است.

 

نحوست و سعادت ایام در روایات

روایات بسیاری درباره سعد و نحس بودن روزهای هفته و ماه های عربی ، فارسی و رومی  در جوامع حدیثی نقل شده است؛(12) اما بیشتر این احادیث ضعیف اند؛ چون یا مرسل و بدون سند هستند و یا این که قسمتی از سند را ندارند و البته بعضی از آنها نیز سند معتبر دارند. (13)

 

تحلیل و بررسی روایات  

درباره این دسته از روایات باید به نکاتی توجه شود تا فهم درستی از ان به دست آید: 1. در این روایات علت نحوست و سعادت روزها هم آمده است، یعنی گفته شده در این روزهای نحس حوادث ناگواری به طور مکرر اتفاق افتاده که از منظر دینی ناگوار است؛ مانند کشته شدن هابیل توسط برادرش قابیل، نزول عذاب بر فلان امت یا خلق شدن جهنم و در مقابل در روزهای سعد و خوش یمن، اتفاقات مبارکی افتاده است.

2. این روایات بیش از این دلالت ندارند که سعادت و نحوست به جهت حوادثی است که بر حسب ذوق دینی و یا بر حسب تاثیر نفوس، در فلان روز، ایجاد حسن و نیکی کرده و یا باعث قبح و زشتی آن است؛ اما این که خود ان روز و یا آن قطعه از زمان متصف به میمنت و مبارکی یا شئامت و نحوست شود و تکوینا ویژگی های دیگری داشته باشد که سایر زمان ها آن ویژگی ها را نداشته باشد، از آن روایات بر نمی آید. بنابراین هر روایتی که بر خلاف  آن چه گفتیم ظهور داشته باشد باید آن را یا حمل بر تقیه کرد و یا به کلی رد نمود.(14)

در روایات دیگری نیز به این حقیقت توجه شده که ذات روزها، نحس و شوم نیستند و انسان را از چنین عقیده ای نهی کرده اند، بلکه برخی از مشکلاتی که در روز یا زمان خاص برای انسان پیش می آید، نتیجه کارهای بد و گناهان اوست چنان که در حدیثی از امام حسن عسکری علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود: روزها چه گناهی دارند که شما ان ها را شوم و نحس می شمرید هنگامی که کیفر اعمال شما در این روزها دامان تان را می گیرد!

راوی گفت:«من برای همیشه از خدا استغفار می کنم و این توبه من است ای پسر رسول خدا!» آن گاه امام علیه السلام فرمود: این برای تو فایده ای ندارد، خداوند شما را مجازات می کند به مذمت کردن چیزی که نکوهش ندارد. آیا تو نمی دانی که خداوند ثواب و عقاب می دهد و جزای اعمال را در این سرا و سرای دیگر خواهد داد؟ دیگر این عمل (شوم و نحس دانستن ذاتی روزها) را تکرار مکن و برای روزها در برابر حکم خداوند کار و تاثیری قرار مده.»(15)

این حدیث پر معنا اشاره به این مطلب دارد که اگر روزها هم تاثیری داشته باشد به فرمان خداست. هرگز نباید برای آنها تاثیرمستقلی قائل شد و از لطف خداوند خود را بی نیاز دانست. هم چنین نباید حوادثی را که غالبا جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد، به تاثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد. این بیان بهترین راه برای جمع میان اخبار مختلف در این باب است.(16)  

 

بررسی نحوست ماه صفر

از مباحث گذشته روشن شد که ایام به طور ذاتی نحوست ندارند و ماه صفر نیز از این امر مستثنا نیست و نحس بودن آن بر اساس بعضی اقوال و به جهت برخی حوادث تلخ تاریخی، موضوعی است که درکتاب هایی مانند مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی نیز مورد توجه واقع شده است. ایشان در فصل «بیان نحوست ماه صفر و راه رفع آن» آورده است: آگاه باش که این ماه (صفر) معروف به نحوست و بد یمنی است و برای رفع نحوست و بد یمنی چیزی بهتر از صدقه دادن و خواندن دعاها و استعاذات وارده نیست و اگر کسی بخواهد از بلاهای نازله  این ماه محفوظ بماند چنان که محدث فیض و غیراو فرموده اند، هر روز ده مرتبه بخواند: « یا شدید القوی و یا شدید المحال ….» (17)

باید توجه داشت تصور نادرست نحوست ماه صفر هیچ دلیل و مبنای روایی ندارد بلکه ممکن است ریشه این توهم به فهم نادرست « حدیث بشارت» برگردد که حضرت رسول اکرم صل الله علیه وآله فرمودند: هرکس به من بشارت دهد که «آذار» تمام شده است، به بهشت می رود. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند علل الشرائع نیز این حدیث را نقل و به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است. (18)

عده ای معتقدند « آذار» همان صفر است؛(19) در حالی که آذار از ماه های رومی است و صفر از ماه های قمری می باشد. از طرفی دلیلی بر شومی و نحوست ذاتی ایام در دست نیست تا پیامبر (ص) چنین سخنی فرموده باشد.  با همه این اوصاف ملاحظه متن کامل و توجه به سبب صدور این روایت ما را متوجه می سازد که رسول اکرم(ص) در مقام بیان نحوست ماه آذار و اهمیت بشارت دادن به پایان یافتن آن نیست.  از ابن عباس نقل شده : روزی نبی اکرم (ص) در مسجد قبا نشسته بودند و جمعی از صحابه در نزد آن حضرت شرف حضور داشتند. حضرت فرمودند : اولین کسی که بر شما وارد شود، اهل بهشت است. اصحاب که این کلام را شنیدند برخی از آن ها برخاسته و بیرون رفتند و هرکدام سعی داشتند زودتر از دیگری به مسجد برگردد تا اولین نفر محسوب شده و بدین ترتیب اهل بهشت گردد.

پیامبر (ص) که از حرکت ایشان آگاه گردید خطاب به جماعت باقی مانده کرده و فرمودند: به زودی جماعتی بر شما وارد می شوند که هریک بر دیگری پیشی می گیرد. آن که  به من بشارت دهد ماه آذار خارج شده اهل بهشت است. جماعتی که بیرون رفته بودند بازگشتند و درمیان ایشان ابوذر بود. رسول خدا صل الله علیه وآله فرمودند: در چه ماهی از ماه های رومی هستیم؟ ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا! ماه آذار خارج شده است. پیامبر فرمودند: من خود، این را می دانستم ولی خواستم این جماعت بدانند که تو مردی از اهل بهشت هستی و چگونه اینطور نباشد و حال آن که بعد از من تو را به جرم محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد می کنند و از آن پس، تنها زندگی کرده و غریب و تنها خواهی مرد و جماعتی به واسطه تو، سعادت مند خواهند شد. آنان کسانی هستند که در تجهیز و تدفین تو سعی خواهند نمود. ایشان رفیقان من در بهشت جاوید خواهند بود. همان بهشتی که حق تعالی وعده اش را به پرهیزکاران داده است.(20)

بر اساس این روایت، وقتی پیامبر از آنان پرسید ما در کدام یک از ماه های رومی قرار داریم؟ تنها ابوذر پاسخ داد که از ماه آذار خارج شده ایم.

از این رو بشارت به پایان یافتن ماه «آذار» علامتی برای معرفی «اباذر» است و ارتباطی به نحوست ماه صفر ندارد. پس فرمایش پیامبر(ص) فقط در همان زمان و مکان به عنوان شرطی برای معرفی مرد بهشتی، دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن درهمه زمان ها و مکان ها. متاسفانه امروزه این حدیث در بین برخی شیعیان این گونه مطرح شده که هر کس در پایان ماه صفر در هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد او اهل بهشت خواهد بود!

نتیجه گیری

هر یک ا زایام و لحظات مخلوق خداوند متعال بوده و به خودی خود، نحس یا مبارک نمی باشد. بلکه اتفاقات به وجود آمده در این زمان ها است که آن را در نظر ما مبارک و میمون یا نحس و بد یمن می گرداند. این که ماه صفر از ماه های نحس  و غم و ماه ربیع الاول از ماه های شادی و امید است، روایات و مطالبی از بزرگان در این باره وارد شده است اما دلالت این مطلب بر خصوص نقل هایی مانند وعده به بهشت، تایید نمی شود. ضمن آن که با توجه به مقدمات گذشته و بیان تفصیلی روایت بشارت، ماه صفر نحس نیست؛ بلکه به واسطه وقایعی که در آن اتفاق افتاده، مردم عامی آن را نحس می دانند؛ به عنوان مثال واقع شدن وفات رسول خدا صل الله علیه و آله در آن و یا به جهت آن که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذی القعده، ذی الحجه و محرم الحرام) قرار گرفته که در آن سه ماه جنگ و قتال نبوده و در این ماه شروع به قتال می کردند.

بنابراین اگر افرادی برخی اعمال و آداب انجام شده از جمله کوبیدن در هفت مسجد، در اول ماه ربیع را به دین نسبت دهند بدعت و حرام خواهد بود؛ زیرا بدعت در دین و شرع به معنای « نسبت دادن چیزی به دین است که در واقع جزء دین و شریعت نیست.»

 

پی نوشت ها؛

1- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران نشرساحل، 1387 ذیل واژه «سعادت»

2- رسولی محلاتی، سید هاشم، کیفرگناه تهران نشر کتابخانه صدر، بی تا، ص 278

3- مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، قم ، نشرصدرا ، 1375، ص 96

4- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، الفردات فی غریب القران، صفوان عدنان، ص 794، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، پانزدهم، 1378، ص 42

5- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القران، پیشین، ص251

6 – مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القران، قم مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، اول، 1385 ج 6 ص 250

7- ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق ، ج 1، ص 167

8- مطهری، مرتضی، آشنایی با قران، قم انتشارات صدرا، دوازدهم 1389، ص 243

9- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ترجمه سی محمد باقر موسوی همدانی، قم دفتر انتشارات اسلامی، 1389، ج 19 ص 115

10- همان

11- مجموعه  آثار استاد مطهری، انتشارت صدرا، ج 26، ص 735

12- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 56 باب 15 ماروی فی سعاده ایام الاسبوع و نحوستها ص18-112

13- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقران، پیشین، ج 19 ص117

14- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقران، پیشین، ج 19 ص 119-117

15-ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، محقق و مصحح علی اکبرغفاری: قم انتشارات اسلامی ص482-483

16-مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج23 ص 47

17- نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج 5 ص 261

18-شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1 ص 176

19- آذار یکی از ماه های رومی است که از نظر زمانی منطبق با ماه صفر می باشد. مفاتیح الجنان ص 532)

20- شیخ صدوق، معانی الاخبار، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1418 ق، ص 204

تالیف :مجید لاهیجانی امیری، پژوهشگر و دانش آموخته حوزه علمیه       


نظر دهید »
#عیدغدیرخم
ارسال شده در 8 شهریور 1397 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​امام صادق (ع) «عید الله الاکبر»نامیدش و رسول خدا(ص) فرمود «يَومُ غَديرِ خُمٍّ أفضَلُ أعيادِ اُمَّتي؛ روز غديرخم برترين عيد امّت من است»[1] 

امروز روز عهد و پیمان است با پروردگار محمد(ص) که دست از دامان حبیبش علی(ع) برنداریم و عاشقانه و عارفانه قدم جای قدمش گذاریم.  
امروز روز بارش رحمت الهی است و بهره مندی از مهربانی بی دریغ پروردگارعالم.  بهانه اش یاد خدا و خوبان خداست. دور همی های پر از محبت، غسل ، نماز، صلوات، روزه و… و از زیبا ترین های امروز شاد کردن دل بندگان خداست.  
امام صادق(ع) فرمود: «در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان» [2] 
و امام على (ع) فرمود: «…به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمت خدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عید هاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداش ها جز در روز عید غدیر نخواهد بود»[3] 

ای دل ز ولایت علی شادی کن
احساس غرور و فخر و آزادی کن
با دسته گلی پر از درود و صلوات
از روز غدیر و شادی اش یادی کن
 

نظر دهید »
#دست_چپ
ارسال شده در 22 مرداد 1397 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​




اولین جملاتی که مقام معظم رهبری با دست چپ نوشتند




آقا لوله تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دو سؤال بود.







به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ابتدای پیروزی انقلاب یکی از مشکلات جدی نظام جمهوری اسلامی موضوع منافقینی بود که برای رسیدن به اهدافشان دست به هر کاری می زدند و از کشته شدن زنان و کودکان و بی گناهان هیچ ترسی نداشتند. سال 60 سالی بود که آنها با عملیات های تروریستی پی در پی سعی در براندازی نظام داشتند. یکی از این عملیات ها ترور مقام معظم رهبری در 6 تیر 60 بود که الحمدالله با شکست منافقین رو به رو شد.

به همین مناسبت مطالبی را در چند روز آینده در اختیار مخاطبین مشرق قرار خواهیم داد.

*چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. 
خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند. 
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. 
آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» 
بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های…

انفجار!
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالای سر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون. 
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت ‌افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی«.
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. 
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته.

در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند. 
با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید«.
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اکسیژن و پایه‌ آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد.
یکی از محافظ‌ها پرسید:»حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت. 
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. 
محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، … بگو بیایند بیمارستان بهارلو.». 
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام کرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند. 
سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌کردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت.
یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ 
فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. 
دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. 
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.» 
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی«.
هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید«. 
با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد. 
دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یک‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ضایعه‌ کوچکی هم در ریه دیده بودند.
آقا لوله تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»

دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد که برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است. می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.»
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند. 
امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند. 
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی»
آقای هاشمی می‌گفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس می‌کنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوال‌پرسی می‌کرد. حاج احمدآقا هم همین‌طور؛ مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند. 
کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، دستگاه‌های درمانی ما را به‌هم می‌ریزد و عملکردشان را مختل می‌کند! 
خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند. 
آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ شهدای حزب را به آقا گفت.
شیرینی عیدی گروهک فرقان، به کام مردم نشست. هر وقت که در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب می‌آمد بیرون.

1 نظر »
کدام صحیح است؟
ارسال شده در 4 مرداد 1397 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

در مورد #لقب_امام_یازدهم : “#عسکری” صحیح است یا “#عسگری” !؟
1. عسگری به معنای عقیم و بی‌دانه است؛ همانطور که انگور عسگری به جهت بی دانه بودنش به این نام مشهور شده است. لذا دشمنان از این شهرت برای اثبات عقیم بودن امام و عدم وجود امام زمان استفاده میکرده و میکنند!

2. در حالیکه عسکر محله‌ای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت. 

3. خلفای عباسی برای زیر نظر داشتن فعالیت‌های فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام)، آن حضرت را در سال 236 ه.ق از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن عسکری (علیه السلام) و پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی می‌کردند، به « عسکری » لقب یافتند و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(علیه السلام) است و آنها را عسکریین گفته‌اند. 

4. اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ شود، باید امام هادی نیز عقیم می‌بود و از نعمت فرزند محروم تلقی میشد.

5. از سوی دیگر عسکر لفظی عربی است و اصولا در زبان عربی حرف گاف وجود ندارد. پس آنچه صحیح است، عسکری (با کاف) است، نه عسگری (با گاف). 

6. در به وجود آمدن شایعه عقیم بودن حضرت، عوامل مختلفی چون خلفای عباسی، جعفر کذاب و فردی به نام زبیری تاثیری به‌سزا داشتند. 

7. شایسته است با بازنشر این مطلب در ترویج کلمه صحیح عسکری به جای عسگری کوشش نماییم.

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 70
  • 71
  • 72
  • ...
  • 73
  • ...
  • 74
  • 75
  • 76
  • ...
  • 77
  • ...
  • 78
  • 79
  • 80
  • ...
  • 82

آخرین مطالب

  • به عشق مولاعلی
  • عید غدیر
  • عید قربان 
  • روز عرفه
  • شهادت مسلم بن عقیل و هانی ابن عروه 
  • امام خمینی ره 
  • سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه 
  • اولین سالگرد شهدای خدمت 
  • روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی 
  • سقط جنین 

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • حضرت مادر
  • یاعلی مدد
  • سلام بر امام حسین
  • میلاد گل پسر فاطمه مبارک
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • حضرت مادر
  • یاعلی مدد
  • سلام بر امام حسین
  • میلاد گل پسر فاطمه مبارک
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان