#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن #آزاد_نویسی
#سُمیه_خانوم_اُم_الحسین
#انار_میوهٔ_تاجدار
#تولیدی
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته
هردانه ای هست خوش رنگ و رخشان
قلب سفیدی در سینه آن
یاقوت ها را پیچیده با هم
در پوششی نرم پروردگارم
هم ترش و شیرین هم آب دار است
سرخ است و زیبا نامش انار است
این شعر «انار» آقای مصطفی رحماندوست را خیلی دوست دارم . هر موقع یادم میآید زیر لب تا آخرش را زمزمه میکنم ،همراه با تصویر سازی ذهنی از انار و استعاره های زیبایی که شاعر بکار برده، شاید یکی از دلایل دیگرم این باشد که انار این میوه بهشتی و قرآنی ،مورد علاقه من است، مخصوص شیرین و آبدار،اما برعکس من خواهرم انار ترش دوست دارد همراه نمک و گلپر. همیشه هم بحث داشتیم شیرین بهتره یا ترش؟! 🥴
پاییز همیشه برایم خاطره انگیز بوده ،موقع رسیدن انارها و فصل برداشت،دسته جمعی به انارستان پدرم میرفتیم، باغی بسیار بزرگ با کوچه ای تقریبا تنگ، وسطش جوی آب ،باغ از دو طرف دیواری خشت و گلی داشت و از دو طرف دیگر سیم خاردار، وسط باغ حوضچه ای بزرگ اما کم عمق بود، یک اتاقک سه در چهار هم گوشه باغ ساخته شده بود . ابتدای باغ و رده های جوی درختان انار بود و وسطش درختان پسته و… چقدر منظره زیبایی داشت ، برگهای زرد و نارنجی زیر نور خورشید برق میزدند ، انارهای سرخ و سفید و سیاه که حسابی رسیده بودند چشمک زنان اشاره میکردن اول من را بچین ، اول من! دستم را به طرف شاخه ها میبردم و آرام آنها را میچیدم، بعضی ها که ترک خورده بودن ، با تکانی دانه هایشان پخش زمین میشد
شیرین ها را در یک سبد و ترش ها در سبد دیگر ، مشخص بود کدام درخت انارش شیرین و کدام ترش است، در حین چیدن، بزرگترین و چشمگیرترین انار را برای خودم برمیداشتم آن را تا میتوانستم میچلاندم و سوراخ کوچکی روی پوست صورتی اش درست میکردم و محتویاتش را جرعه جرعه با عشق مینوشیدم،
بعد از چیدن، مقداری را برای دوست و فامیل کنار می گذاشتیم و مقداری برای خودمان. مقداری از انارهای ترش و ترک خورده را همانجا شروع میکردیم به دانه کردن، اجاق بزرگی کنار دیوار باغ بود که پدرم آن را درست کرده بود، آن را روشن میکرد و انارهای دانه شده را با دیگ مسی روی آتش قرار میداد، ساعاتی بعد بوی خوش رب انار فضا را پر میکرد، چه عطر و طعم دلچسبی داشت، رب انارِ «دودی» یا «آتشی».
مادر خدابیامرزم همانجا بعد از سرد شدن رب انارها را داخل ظرفهای کوچکتر میریخت و چندتا را برای خودمان و چندتا را برای افراد مشخص در ذهنمان نگه میداشت. مقداری از انار ترش دانه شده را هم بسته بندی میکرد برای مصرف در غذاهای مخصوص مثل «مرغ ناردونی» و درست کردن ترشک و لواشک و…
پدرم هم داخل باغ گودالی را حفر میکرد و مقداری از انارها را داخل آنجا پنهان میکرد تا شب یلدا از آنها استفاده کنیم، گاهی تا شب عید هم ما انار داشتیم .
بنا به دلایلی آن باغ بزرگ رو پدرم به فروش گذاشت و با پولش دوتا باغ پسته خرید، با فروش باغ انگار خاطرات ترش و شیرین ما هم به یغما رفت.
باغهای جدید در واقع باغ پسته است، اما دورتادورش پر است از درختان:
(گوجه سبز ،سیب،بادام،انجیر،زردآلو، توت،سنجد،گیلاس و آلبالو)
درخت انار هم دارد اما نه مثل باغ قبل،
با وجود اینهمه درخت مختلف، باز باغ قبلی برایمان چیز دیگری بود.بعد از فوت مادرم و فروش انارستان ،انگار دیگر حوصله ای برای درست کردن رب انار هم نداریم،
میدهیم به خانمی تمیز و با سلیقه برایمان آماده میکند، خوشمزه است اما دیگر عطر و طعم قبل را برایمان ندارد،
بعد از رفتن مادرم گویی همه چیز طعم بغض میدهد. با خود میگویم:خوش به حال انارها دلتنگ که میشوند
میترکند… 💔
#روحت_شاد_سادات_خانوم
#انار: آن میوه ای که حضرت زهرا آن را طلب نمود
چون باب میل اوست، شد این میوه تاجدار
آخرین نظرات