✍ روز بزرگداشت #خواجویکرمانی
#نخلبند_شاعران «پدر غزل شیعی»
#به_قلم_خودم
در طول تاریخ ادبیات ایران شعرا و عرفای نامداری پا به عرصه وجود نهادند و با اشعار و کلامشان نبوغ خویش را به نمایش گذاشته و نام نیکو و ماندگاری از خودشان به جا گذاشتند، مشاهیری که با وجود مشکلات فراوان و گاها فقر و نابسامانی و بی عدالتی دنباله رو تحصیل و علم و فن و اهداف خود بودند و با سیر و سیاحت نامشان زبانزد خاص و عام گشت.متاسفانه ما چون شاعران زیاد و به نام فراوانی در سرزمینمان داریم و چون در این باره غرق در نعمتیم، قدردان و پاسبانان خوبی برای این بزرگان نیستیم. اگر ما این شعرا و ادیبان را نداشتیم چه بسا زبان و فرهنگ و هویت ایرانی خودمان را در هجوم هزاران آفت قرار میدادیم. ما به مدد امثال این مشاهیر ملیت و هویتمان را حفظ کردهایم مخصوص که آنان در زمان مغولان زیست میکردند و چه تلاشی نمودند تا زبان فارسی از گزند حوادث جان سالم در ببرد. یکی از این شاعران پرآوازه که در نیمهی اول قرن هشتم در کرمان زاده شد؛
کمال الدین ابوالعطاء محمود بن علی بن محمود، معروف به #خواجوی_کرمانی
بود. وی از شاعران عهد مغول بوده و اشعاری در مدح سلاطین فارس سروده و در کارنامه خود ثبت کرده است.
خواجوی کرمانی به #نخلبند شاعران مشهور است.او لقبهایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. اشعار و غزلیاتش عرفانی است و در قصیده و مثنوی و غزل طبعی توانا داشته به طوری که شاعران دیگر مانند حافظ تحت تاثیر شیوه سخن پردازی و زهد و بی اعتنایی او به دنیا قرار گرفته بودند. وی در شعر و غزل سبک سنایی را داشته و در مثنوی به تقلید از فردوسی حماسه سرایی میکرده. همچنین در علم ریاضیات ، طب، انتقادات اجتماعی از شرایط سایر ادیان، طنز و هزل صاحب نظر بوده است.
آثار و رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیباند:
دیوان؛ شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، رباعی، قطعه و مستزاد که بر روی هم به دو بخش صنایعالکمال و بدایعالجمال تقسیم میشود.
همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمالنامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل میدهد.
سراجیّه
شمس و سحاب
شمع و شمشیر
نمد و بوریا
مرگ خواجو در حدود سال 750 هـ ق و گویا در شیراز اتفاق افتاده و گور او در تنگ اللهاکبر شیراز نزدیک دروازهٔ قرآن واقع شده است. روحش شاد یادش گرامی 💫
زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت، ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کناره گیرم که تو در میان جانی
آخرین نظرات