مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
زنان موفق
ارسال شده در 17 اردیبهشت 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

تصویری از رهبر انقلاب در کنار مادر مکرمه شان مرحومه خدیجه میردامادی

🔹 مادر رهبر معظم انقلاب بانو
« #خدیجه_میردامادی» نسل نهم میرداماد و نسل سی‌ودوم #امام_صادق سلام الله علیه است که در سن 20 سالگی با آقاسیدجوادخامنه ای ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد که یکی از آنها رهبر معظم انقلاب ایران است.
🔹 آیت‌الله سیدجواد خامنه‌ای، پس از فوت همسر اولش که سه دختر به نام‌های علویه، بتول و فاطمه‌سلطان از او به یادگار داشت، در سال 1313 شمسی با خدیجه میردامادی ازدواج کرد.
🔹 بانو خدیجه در 20 سالگی به همسری آیت‌الله سیدجوادخامنه‌ای درآمد و صاحب چهار پسر و یک دختر به نام‌های سیدمحمد،‌ سیدعلی، سیدهادی، سیدمحمدحسن و بدرالسادات معروف به بی‌بی رباب شد.
بانو خدیجه زنی شجاع بود و این خصلت در همه امور زندگی او نمود می‌یافت. «در منزل ما معروف بود که اگر پدرم مرد محجوب و دور از غوغایی هست، مادرم زنی است که در آنجایی که لازم باشد در مسائل غوغایی وارد می‌شود، اظهارنظر می‌کند.
این ویژگی در دوره مبارزه پسرانش با حکومت پهلوی، بارها، چه در برخورد با مأموران دستگاه امنیتی و چه در ملاقات با پسران زندانی‌اش بروز داشت. می‌گویند در این موارد دیده نشد که زبان التماس به کار برد و در برابر اهانت یا درشت‌گویی‌های مأموران کوتاه بیاید.
کسی یاد ندارد بانو خدیجه در میان خانواده یا نشست‌های خویشاوندی از زندان رفتن فرزندان خود شکوه کرده باشد. او در برابر اظهار ترحم دیگران می‌ایستاد و به آنان گوشزد می‌کرد که این اقدام دلسوزی ندارد؛ مبارزه کرده، در راه خدا زندان رفته؛ اگر افتخار نمی‌کنید، به ترحم شما هم نیازی نیست.
رهبر انقلاب درباره این رفتار مادر می‌گویند: «هر بار از زندان می‌آمدم بیرون، می‌شنیدم که مادرم برخوردهایش این‌طوری بوده، مقدار زیادی از خستگی من درمی‌آمد.»
خانم میردامادی وقتی برای دیدار پسرانش به زندان می‌رفت، مادرانه حرف نمی‌زد و از رنجی که می‌کشید واگویه نمی‌کرد. آنان را به کوتاه آمدن در فعالیت‌های سیاسی تشویق نمی‌نمود. کلمه‌ای نمی‌گفت که روحیه پسرانش را بلرزاند.
با مأموران زندان در بیرون یا درون اتاق ملاقات بی‌اعتنا رفتار می‌کرد و زبانش تند و تیز بود. پسر کوچکش، سید محمد حسن، می‌گوید: «شیری که مادرمان به ما داد با نفرت از پهلوی عجین بود.»
بانو خدیجه در قبال پدیده‌های سیاسی، منشی روشن‌بینانه داشت؛ زمانی که پسرش، سیدعلی خامنه‌ای، مباحثی را در سخنرانی‌های خود آغاز کرد که طرفداران زیادی از جوانان، روشنفکران و دیگر طبقات مردم پیدا کرد، بانو خدیجه نیز به پای سخنان پسر می‌نشست و با چشم قبول به آن می‌نگریست. بی آنکه از حضور هزاران نفر در پای منبر فرزندش هیجان‌زده شود، حرف‌های او را تصدیق می‌کرد و از این بابت تشویقش می‌کرد.
🔹 مادر مکرمه رهبر معظم انقلاب در روز 22 آذرماه سال 1368 در سن 75 سالگی، بر اثر ایست قلبی دارفانی را وداع گفت و پیکرش در رواق پشت سر مرقد مطهر امام رضا سلام الله علیه در کنار همسرش واقع در توحیدخانه به خاک سپرده شد.
روحش شاد یادش گرامی
#به_قلم_خودم (با اندکی تصرف)
#معرفی_زنان_موفق
#برای_طلبه_نوشت

نظر دهید »
#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 16 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
ارسال شده در 16 اردیبهشت 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 16
#برای_طلبه_نوشت
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
سلام داشتم چالش نوشتن روز شانزدهم رو نگاه میکردم با این عنوان که: اگر فقط یک روز تا پایان عمر شما باقیمانده باشه چکار میکنید؟!
شاید هدف از عنوان و نوشتن این موضوع فقط اینه به خودمون بیاییم و بیدار بشیم از خواب غفلت! واقعا شاید امروز آخرین روز عمر ما باشه!
تا حالا با خودمون فکر کردیم که اگه همین الان جناب عزرائیل تشریف بیارن و بخوان جان ما رو بگیرن اولین چیزی که به ذهنمون میرسه چیه؟!
اولین کار ناتمومی که داشتیم و باید انجام میدادیم ولی ندادیم چیه؟!
حق الناس ادا نکرده…؟!
حق الله انجام نشده …؟!
طلب عفو و بخشش و گرفتن حلالیت؟!
نوشتن وصیت نامه؟!
رفتن به اماکن مذهبی و دعا و استغفار و استغاثه؟!
بیخیالی مثل روزهایی که گذشت و گرفتن جشن و شادی در کنار عزیزان؟!
و چه وحشتناک و سخته موقعی که انسان دلش میخواد برگرده و کار ناتمومش رو انجام بده ولی دیگه متاسفانه راهی برای برگشت نیست.
ای کاش مرگ ناگهانی ما رو غافلگیر نکنه!
البته هستن کسانی که با خوشحالی و فراغ بال و خاطر آسوده لحظه شماری میکنن، بدون هیچ ترس و دغدغه ای،در انتظارش مینشینن و با اومدنش حالشون خوش میشه چون بنده خوبی بودن و اوامر خداوند مهربان و کارهایی که باید انجام میدان رو به بهترین شکل ممکن انجام دادن و منتظر رسیدن به معبود خودشون هستن، و خوش به سعادتشون،
(وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ)
و اما…
در یک صبح زیبای بهاری با نسیم خنکی که می‌وزد از خواب بیدار شدم، وای خدا چقدر امروز کار دارم! خدایا امروز هم مثل همیشه کنارم باش و به وقتم وسعت بده دلم را آرام کن تا بتونم کارهامو انجام بدم،
خونه رو آب و جارو میزنم ، غذای مورد علاقه خانواده ام را میپزم ، دوش میگیرم و غسل میکنم، بهترین لباسمو میپوشم ، آرایش ملایمی میکنم و با عطر مورد علاقه ام خودمو خوشبو میکنم، چای دم میکنم و برای خودم فنجانی را پر کرده و پشت میز می‌نشینم خب اول سراغ گوشی ام میرم تمام چیزهایی که باید حذف بشه مثل عکسهای شخصی و.. را حذف میکنم،
یه پیامک آماده میکنم و برای تک تک کسانی که میشناسم ارسال میکنم و ازشون حلالیت میطلبم ،
چندتا استوری هم در صفحات مجازی میزارم با عنوان حلالم کنید و برام قرآن و فاتحه بخونید،
چندتا تماس کوتاه هم خواهم داشت برای خداحافظی آخر و گرفتن حلالیت و ادای دین، تلاش میکنم اگه حق الناسی به گردنمه هر چندتا که یادمه و میتونم تو اون زمان از گردنم بردارم،
بعد شروع میکنم به نوشتن وصیتنامه ،
قسمتی از اموالم رو میبخشم ، حتی اگه شد اعضای بدنم! انجام مدتی نماز و روزه و دادن هر هفته خیرات… هم در وصیتنامه قید میکنم
یه سر میرم امامزاده و مسجد محل و گلزار شهدا و مزار مادرم و …باهاشون درد و دل میکنم بهشون میگم می‌خوام مهمونشون بشم تا حواسشون به من باشه، خودم میرم جایی که قراره دفن بشم رو مشخص میکنم سنگ قبرم رو سفارش میدم،
کنار خانواده و عزیزانم چند ساعتی رو به خوشی خواهم گذراند، بهشون میگم چقدر دوستشون دارم، به هر کدوم یه یادگاری میدم و بغلشون میکنم میبوسمشون و ازشون خداحافظی میکنم …
دیگه کم کم دارم میرسم به ساعات پایانی!
در حین آرامش پر از اضطرابم، بیشترین نگرانیم برای پسرمه و بعد خانواده ام ، کاش با نبود من خیلی اذیت نشن.چقدر دلم براشون تنگ میشه ، چقدر دلم برای خیلی چیزای دیگه هم تنگ میشه مثل ماه محرم و عزاداریهاش، ماه رمضون و شب‌های قدر ، برای حرم ها و اماکن مذهبی و مقدس ، برای… 😔
خیلی سریع یه بلیت هواپیما میگیرم و خودمو می‌رسونم به حرم امام رضا علیه السلام ، زیارت دلچسبی میکنم و یه گوشه می‌نشینم و شروع میکنم به درد و دل و توبه و استغفار و نماز و دعا ، یه زیارت عاشورای دلی میخونم حسابی با خدا گپ میزنم ازش می‌خوام منو ببخشه، میدونم که هنوز خیلی کار دارم که انجام ندادم اما…
خیلی دلم میخواد مرگم با شهادت باشه یا ثواب شهید رو داشته باشم ، به هرحال راضی ام به رضای خدا 🙏
چشمام رو آروم روی هم میزارم اشهدم رو میخونم ، توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها میکنم و زمزمه میکنم:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِیمِ
(إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ )
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی

#شادی_روحم_فاتحه_صلوات🤲

نظر دهید »
سالروز بزرگداشت فقیه بزرگ شیعه، شیخ صداقت پیشه، شیخ صدوق 
ارسال شده در 15 اردیبهشت 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

سالروز بزرگداشت فقیه بزرگ شیعه، شیخ صداقت پیشه، شیخ صدوق را که به دنبال بلند داشتن نام شیعه و پاس پرتو گیتی فروز امامان شیعه بود، گرامی باد.
برگی از زندگی شیخ صدوق
ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، مشهور به ابن بابویه قمی، فقیه، محدث، مفسر، حافظ قرآن و رجال شناس معروف شیعی در حدود 306هـ .ق در خاندانی اهل علم و فقاهت در قم متولد شد. ابتدا نزد پدرش، ابوالحسن که فقیه و محدث والایی بود، به فراگیری علوم مقدماتی دینی پرداخت. همچنین از محمد بن حسن بن ولید و محمد بن علی ماجیلویه و احمد بن علی بن ابراهیم قمی و عده ای دیگر، فقه و حدیث آموخت. سپس سفرهای متعددی کرد و در ری، نیشابور، مشهد، بلخ، بخارا، مدینه،کوفه، همدان و بغداد نزد عالمان، استادان و حدیث شناسان بزرگ عصر خود به تحصیل پرداخت و از سرآمدان عصر خود شد. در بغداد، توجه دانشمندان آن دیار را به سوی خود معطوف کرد. او در طول حیات خویش شاگردان برجسته‌ای چون شیخ مفید، حسن بن محمد قمی، علم الهدی سید مرتضی، هارون بن موسی تلعکبری و حسین بن عبیدالله غضائری را پرورش داد. در اواخر عمر در شهر ری ساکن شد و در 381هـ .ق در همانجا درگذشت.

نجاشی از یکصدو هشتاد کتاب او نام می‌برد. از آثار متعدد او می‌توان به «من لا یحضره الفقیه»، «مدینة العلم» (10جلد)، «الامالی» معروف به «مجالس»، «خصال عیون اخبارالرضا»، «الاعتقادات»، «الخصال»، «اثبات الخلافة»، «فضائل الشیعة»، «علل الشرایع»، «دعائم الاسلام»، «ثواب الاعمال»، «معانی الاخبار»، «اثبات الوصیة»، «التوحید»، «صفات الشیعة» و «نصوص الائمة» اشاره کرد.

شیخ صدوق، بزرگ بزرگان و استاد راویان شیعه و ستونی از ستونهای شریعت اسلام و پیشوای محدّثان است و در آنچه از امامان شیعه علیهم السلام نقل می‌کند؛ راست گفتار. او به دعای حضرت صاحب الامر به دنیا آمد و همین فضیلت و افتخار بزرگ او را بس. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامۀ مبارکش او را با کلماتی همچون فقیه «دانشمند» خیّر «نیکوکار» مبارک «با برکت» ینفع الله به «از جانب خداوند سودبخش» توصیف کرده است. از این رو خیر و برکت او شامل حال مردم گردید و خواصّ و عوام از او نفع بردند و کتاب‌ها و تألیفاتش تا همیشۀ روزگار باقی است. از فقه و حدیثش، هم دانشمندان استفاده می‌کنند و هم عامّۀ مردم که دسترسی به فقها ندارند، بهره می‌جویند.

شادی روحش صلوات

نظر دهید »
#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 15 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
ارسال شده در 13 اردیبهشت 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 15
#برای_طلبه_نوشت
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
حسود نبودم اما گاهی به شرایط دوستام غبطه میخوردم، کنار دستیم و نگاه میکردم چقدر خوشگل و شادِ، این طرف رو نگاه میکردم وای چه باشکوه و پر انرژیه، پشت سرم رو که دیگه نگم ، استوار و محکم ،تنومند و قوی، از پچ پچ کردنشون و نگاه های سنگینشون خسته و ناراحت میشدم، چقدر تنها بودم و تو دلم اشک ریختم، صاحب اصلی داشت میومد سمت ما، یه نگاه خفیف بهم کرد و گفت این دفعه باید یه سری ها رو جابجا و حذف کنم، دلم هری ریخت پایین با همون حال به خواب رفتم نمیدونم چقدر خوابیده بودم، بیدار که شدم یهو دیدم روی سرم یه زائده در اومده ، وای خداااا نه! این دیگه چیه؟! از کجا پیداش شد؟! دیگه کارم ساخته است..
«عروس خیلی خوشگل بود آبله هم در آورد!!!»
تو همون حال بودم که دیدم چندتا دست به سمت ما پایین و بالا میان، بله جریان همون حذف و جابجایی بود ، کنار دستیم که خیلی به خودش می‌بالید و حساس و لطیف و زودرنج هم بود برداشته شد چون دیگه مثل قبل خوشگل و شاداب نبود!
پشت سری هم برداشته شد چون اونم دیگه محکم و استوار نبود، تنها و گوشه گیر شده بود و رنگش به زردی رفته بود،
یهو دستی اومد سمت من بلندم کرد و حسابی و با دقت بهم نگاه میکرد داشتم از استرس خشک میشدم، یه نگاهی به دوستش کرد و گفت ببین چقدر خوشگل شده تا چند روز دیگه میشه عروس اینجا ، آروم آوردم پایین ، جای بهتری منو گذاشت ، و رفتن… پچ پچ ها دوباره شروع شد داره چه اتفاقی میوفته برام؟! فقط احساس میکردم سرم داره تیر میکشه ، چشمامو گذاشتم روی هم و به خواب رفتم ، با اشعه های خورشید که داشت منو قلقلک میداد بیدار شدم ، عکسم روی شیشه افتاده بود وای خدا چی میبینم؟!
چقدر زیبا شده بودم، جذاب و خاص،
دوستامم به وجد اومده بودن،
بله بالاخره منم بعد از اون همه صبوری به آرامش رسیدم.
راستی تو کاکتوس رو میشناسی؟ 🌵
همون که به خاطر ظاهر زمخت و خارهای تیزش دوستش ندارن! اما بدون که کاکتوس نماد عشقه ،لباس سبز به تن داره،مقاومت میکنه،سختی میکشه
گریه میکنه و گاهی میخنده…
آره من یه کاکتوسم 🌵
می‌خوام بهت یه نصیحت بکنم پس خوب گوش کن:
تو زندگیت صبور باش شاید سخت باشه اما میگذره و یه روز یه جایی کاکتوس زندگیت
شروع به گل دادن میکنه، نترس و قوی باش،مثل من زندگی کن.
کاکتوس روزهای سختی رو‌سپری می کنه
ولی بالاخره یه روز گلهای قشنگی میده.
و اون گل , از زیباترین گل های دنیاست.
پس ناامید نباش و دست از تلاش و مقاومت برندار.
کاکتوس هم دلی دارد
میان این همه گُل و گیاه
حق آب و گِلی دارد
مبادا از او فقط خار ببینیم،
از آن خار، او را خوار ببینیم
مبادا به تیغ زبان برانیمش
و به باغ و بوستان نیاریمش
مبادا فراموشمان شود کاکتوس
که او نیز در شهر عشق و کوی محبت
منزلی دارد… 🌵 🌸 🌵

نظر دهید »
#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
ارسال شده در 12 اردیبهشت 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

#به_قلم_خودم
#چالش_نوشتن 14
#برای_طلبه_نوشت
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
میز رو چیدم صدا زدم شام آماده اس تشریف بیارید! همه اومدن بسم الله گفتن و شروع کردن به خوردن بعد از اتمام هر کسی رفت پی کارش خودش، منم آروم آروم سفره رو جمع کردم یه نظافت سر دستی انجام دادم ، ظروف رو چیدم داخل ماشین ظرفشویی و لباسها هم داخل ماشین لباسشویی ، آخیشی گفتم و یه چای برای خودم ریختم و روی صندلی راک کنار پنجره آشپزخونه لم دادم و به گلدونهای شمعدونی زیبا که گل داده بودن نگاه میکردم، چند جرعه از چای رو نوشیدم نگاهم افتاد به ماشین ظرفشویی پیش خودم گفتم خدا رو شکر چه خوبه اینقدر پیشرفت کردیم و به راحتی رسیدیم ، بنده خدا قدیمی ها که با چه سختی کارها رو انجام میدادن ،اما نه شاید همون موقع ها بهتر بود، سخت بود اما تحرک و پویایی داشتن شاید حس زندگی بیشتر جریان داشته براشون،
یاد قدیم که میفتم تهش میرسم به مادر و مادربزرگ و خوشی های سالهای گذشته ،
تو ذهنم اومد چرا تا حالا #ماشین_زمان اختراع نشده؟! کاش واقعا وجود داشت، اگه ماشین زمان بود سوارش میشدم میرفتم به قلب تاریخ ، شاید ماقبل اون، دیدن خیلی چیزها و آدمهایی که دوستشون دارم برام هیجان انگیز خواهد بود، با افراد مهم و تاثیرگذار تاریخ دیدار می‌کردم و از آنها درباره تجربیاتشون و دیدگاه‌هاشون می‌آموختم.
از اتفاقات مهم تاریخی جلوگیری می‌کردم.اما خوب که فکر میکنم یه ترسی تو تنم میاد نکنه ماشین خراب بشه اونجا جا بمونم؟! نکنه مورد خشم و غصب و ترس مردم بشم؟! نکنه اصلا کشته بشم؟! نکنه… سری تکون دادم و گفتم بی‌خیال اینقدر دور دوست ندارم برم همین چندسال قبل که نوجوان بودم یا شاید کودکی برام بهتره ، بیشتر به مامانم رسیدگی میکردم، اصلا مثل پروانه دورش میگشتم ، کارهایی که دوست داشت رو براش انجام میدادم، کارهایی که دوست نداشت رو دورش خط میکشیدم، مدام بغلش میکردم و دستانش رو میبوسیدم، وای چه حس خوبی بود ، کاش اونجا ماشینم خراب میشد و همیشه کنار مادرم بودم، و می‌تونستم اشتباهاتی که قبلاً کرده بودم و همه‌ی کم و کسری ها رو جبران کنم، کارهای خوبی که با سهل انگاری انجامشون نداده بودم رو انجام میدادم ، کاش میشد…
یهو فکر کردم کاش میشد اصلا بتونم با ماشین زمان برم به آینده شاید صد سال یا بیشتر ، چقدر همه چیز عالی خواهد بود چه تکنولوژی‌هایی که حتی به گوشم نخورده رو میبینم ، سفر به آینده نیز بدون خطر نیست. نکنه با اتفاقات غیرمنتظره‌ای روبرو شوم که کنترل آنها از دست من خارج باشه. ممکنه نتونم به گذشته برگردم یا ممکنه در آینده گیر بیفتم؟! اما نه بازم ته دلم ترس دارم که ، همه چیز شده مصنوعی ، نه محبتی نه احساسی همه چیز تحت فرمان ربات ها شده، چقدر ترسناک، اصلا نمیخوام خودمو درگیر کنم چه سفر پرماجرا و مرموزی میشه، زیاد حس خوشایندی ندارم به این رفت و آمد در گذشته و آینده ، اصلا اینطوری فلسفه آفرینش می‌ره زیر سوال!!!
با این حال، شاید ارزش ریسک کردن رو داشته باشه، سفر به گذشته و آینده می‌تونه به ما کمک کنه تا جهان رو بهتر درک کنیم و از تجربیات آن برای کمک به دیگران استفاده کنیم.
با صدای آلارم خاموشی ماشین لباسشویی و ظرفشویی به خودم اومدم ، پیش خودم گفتم نه گذشته نه آینده ، مگه زمان حال چشه؟! من الآنم میتونم خیلی از اشتباهات و کم توجهی های زمان گذشته رو جبران کنم، مغز و نوع تفکرات من همون ماشین زمانه که میتونم سوارش بشم، تازه من میتونم با ذهن قوی و تفکرات مثبت، کارهای خوبی رو برای آینده برنامه ریزی کنم.

1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 45
  • 46
  • 47
  • ...
  • 48
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 84

آخرین مطالب

  • پنجمین سالگرد
  • پنجشنبه های دلتنگی
  • حق زندگی برای همه
  • زبان فارسی را پاس بداریم
  • دهه دوم محرم 
  • فستیوال محرم!!!
  • لبیک یاحسین 
  • رژیم صهیونسیتی!
  • دعا
  • به عشق مولاعلی

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

  • آشنا
  • Maryam

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • سلام بر امام حسین
  • روز روستا و عشایر
  • س مثل سیب
مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • سلام بر امام حسین
  • روز روستا و عشایر
  • س مثل سیب
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان