#به_قلم_خودم
#خاطره_بازی
#چالش_نوشتن
#جوال_ذهن #آزاد_نویسی
#سمیه_خانوم_اُم_الحسین
(قسمت سوم 😉 )
روزها پشت سر هم میگذشت، هر روز داخل دبستان یه ماجرای تازه اتفاق میفتاد، شایدم برای من تازه بود. تقریبا با محیط مدرسه و کلاس و مدیر و ناظم و معلم و همکلاسی ها آشنا شده بودم، سعی میکردم کمتر شیطنت داشته باشم اما گاهی یادم میرفت که کجا هستم و حسابی آتیش میسوزوندم ، یادمه یه مداد قرمزی داشتم اینقدر رنگش زیاد بود که به هر جایی از بدن هم میخورد رنگ میداد مخصوص اگه کمی خیس میشد، از قضا یه روز که شیطنتم گل کرده بود به هم نیمکتی هام گفتم بیایید براتون ماتیک«رژلب💋»💄بزنم،
یکم نوک مداد قرمز رو خیس کردم و چندبار کشیدم روی لباشون به هم نگاه میکردن و ریز ریز میخندیدن خودمم همین کار رو کردم، وقتی معلم وارد کلاس شد بعد از مدتی متوجه این موضوع شد ، ناراحت و کمی خشمگین گفت چرا اینکار رو کردید ؟! منم که حسابی ترسیده بودم گفتم اجازه ببخشید ، الان پاک میکنیم ، اما مگه پاک میشد انگار «شیدینگ لب» کرده بودیم 😂 یه بسته صابون داشتم شبیه گل بود از نوع کاغذی با کمک معلم رفتیم پای شیر آبخوری و اثرات ماتیکمون رو پاک کردیم ،یادمه یکی از بچه ها مداد تراشی داشت که یکطرفش آینه بود و طرف دیگه اش باهاش مداد می تراشید و چقدر برای اینکه بتونیم نگاهش کنیم منتش رو میکشیدیم چون چیزی داشت که هیچکس غیر او نداشت از طرفی اینطور نبود که بیایی خونه و بهونه بگیری مثلا من فلان چیز رو دیدم و الا و بلا میخوام خب چون چنین شرایطی برای همه مهیا نبود. تازه این چیزا جزء لوازم غیر ضروری و هزینه اضافی محسوب میشد.
هرچند سال های بعدش خریدم اما…
از این مداد قرمز جادویی خاطره زیاد دارم، یکی دیگه اش این بود اعراب کلمات رو باید با قرمز میذاشتیم مثلا( اَبر)، وای حالا اگه اشتباه مینوشتم مگه دیگه پاک میشد 🥹 یه پاک کن هم داشتم دوطرفه بود والا یه طرفش سیاه میکرد یه طرفش ورقه رو پاره میکرد 😅 یعنی هر کاری جز پاک کردن انجام میداد.
البته اون زمان تقریبا نصف بیشتر کلاس لوازم التحریرشون همینها بود، نه مثل الان فانتزی و گوگولی… معلم هم که دیده بود همه درگیر شدن با این قضیه دو سه روز بعد به همه یه مداد قرمز و یک پاکن هدیه داد که دیگه مشکل نداشته باشیم ،همچنین یادمه دفترهای 40برگمون ورقه هاش سفید بود ، اما دفترهای 60 برگ کاهی!
اصلا خوشم نمیومد توی اون دفترها چیزی بنویسم فکر میکردم اون سفیدها بهتره و مشق نوشتن توش قشنگ تر میشه. تازه یه مدل مداد هم داشتم انتهاش پاککن داشت، اما اغلب جویده میشد چون اونم مثل قضیه پاک کن بالا که گفتم بود و خاصیتی نداشت 😁
بالاخره کلاس اول تموم شد با همه خاطرات خوشش، هر چی بالاتر میرفتیم انگار خاطرات هم بیشتر میشد،
کلاس« دوم» که اومده بودم خیلی خوشحال تر بودم ، مخصوص که دیگه از این شعر راحت شده بود ، آخه کلاس بالاتریها زنگهای تفریح
میخوندن:
اولی ها شلخته🤪🥴🤧
دومی ها پا تخته🙋♀ 👆 👩🏫
سومی ها رئیسن🤵♂
چهارمین ها پلیسن 👮
پنجمی ها رفوزه با سر میرن تو کوزه 😵 💫 🏺 ⚱
دوست داشتم زودتر کلاس سومی یا چهارمی بشم ، از پنجمی شدن هم ترس داشتم.و…
ادامه دارد… 😉
آخرین نظرات