#بیدارگر_مشرق_زمین 💫
روز بزرگداشت #سیدجمالالدیناسدآبادی.
ایشان یکی از متفکران برجسته ایرانی و پیشگام در عرصه روشنگری و روشنفکری جهان اسلام بود. در اسد آباد همدان در خانوادهای مذهبی و روحانی چشم به جهان گشود.از همان دوران کودکی به یادگیری علوم دینی علاقهمند بود و در جوانی به حوزههای علمیه مختلف در ایران و خارج از کشور رفت تا دانش خود را تکمیل کند.سفرهای زیادی به کشورهای مختلف داشت، و همین سرمنشأ بیداری او در جهان اسلام شد، وی با تأسیس روزنامه «العروة الوثقی» و سخنرانیهایش تلاش کرد مسلمانان را به اتحاد و مقابله با استعمار تشویق کند. او به این نتیجه رسیده بود که بهترین راه پیشرفت رهایی از استعمار و استعمارگران است. او با همین طرز تفکر تاثیر زیادی بر سایر رهبران و متفکران جهان گذاشت.او با مکاتبه به میرزای شیرازی نقش بسزایی در صدور فتوای تحریم تنباکو داشت.
ایشان شاگردان زیادی پرورش داد که مهمترین آنها «محمد عبده» بود که ایشان هم راه استاد خود را پیش گرفت و در ظاهر یک اصلاح طلب تفکرات استادش را گسترش داد.
سید جمال الدین اسد آبادی معتقد بود:
«جهل، بزرگترین دشمن ملتهای مسلمان است و تا زمانی که آگاهی در میان مردم نباشد، استقلال و پیشرفت ممکن نیست.»
سید جمال الدین اسدآبادی شخصیتی است که رهبر معظم انقلاب در وصف نقش ایشان در بیداری اسلامی و جنبشهای فراگیر در سطح منطقه به ویژه در مصر فرمودند: سیدجمال بزرگ، آن مرد اسلام خواه، شجاع و مبارز، بهترین جایی را که برای مبارزات خود توانست پیدا کند مصر بود پس از او هم شاگردان ویˈمحمد عبدهˈ چنین نقشی را ایفا کردند.
از آثارش میتوان اشاره کرد به:
رسائل فی الفلسفه و العرفان
نامهها و اسناد سیاسی تاریخی
البیان فی الانجلیز و الافغان
العروة الوثقی
ضیاء الخافقین
سیدجمالالدین اواخر عمرش را در ترکیه زیر نظر سلطان عبدالحمید که امپراتور عثمانی بود، زندگی میکرد. زمانی که ناصرالدین شاه قاجار به قتل رسید، بعد از تحقیقات پلیس ترکیه به این نتیجه رسید که میرزا رضای کرمانی قاتل ناصرالدین شاه توسط سیدجمالالدین تحریک شده و این کار را انجام داده است! سلطان عثمانی هم دستور قتل سید را داد، اجیران سید را مسموم کرده و بعد از فوتش او را در قبرستان مشایخ ترکیه دفن کردند. اما سالها بعد با توافق ترکیه و افغانستان نبش قبر کردند و جسد سید را به دانشگاه کابل انتقال داده و او را در آنجا مجدد دفن کردند. سید جمالالدین اسدآبادی به عنوان یک متفکر روشنفکر، نظام سیاسی و اجتماعی زمان خود را به چالش کشید و با اندیشههایش، مسیر جدیدی را برای جوانان مسلمان هموار کرد. میراث فکری و فرهنگی او هنوز هم برای بسیاری از پژوهشگران و دانشجویان، ارزشمند و الهامبخش است.
#به_قلم_خودم
شادی روحش صلوات 🕊 🙏
موضوع: "بدون موضوع"
ما نمانیم و عکس ما ماند 🖼
کار دنیا همیشه برعکس است! 💫
امروز کمی تشنه شده بود. برای اینکه بهانه نگیرد،سرش را روی پایم گذاشتم و دستی به خرمن موهای مشکیاش کشیدم. قربان صدقه چشمان زیبایش رفتم، با لحنی کودکانه برایش لالایی میخواندم، میخندید و کمی صورتش گل انداخته بود، صدای زنگ گوشی همراهش او را به سمت اتاق خودش فرا خواند؛
در دل دعا میکردم خداوند قوت و تواناییاش را بیشتر کند تا بتواند امروز هم روزهاش را کامل به پایان برساند، نگران بودم که مبادا با این اوضاع و احوال بعضی از جوانان و نوجوانان که دانسته یا ندانسته دین گریز که نه شاید دین ستیز شدند! دلسرد باشد یا ذهنش درگیر شبهات شده باشد، چندباری میگفت: مامان، تو کلاس فقط من روزهام! حتی بعضی از دبیرها هم روزه نمیگیرند! بچهها مسخرهام میکنند… چقدر دلم برایش سوخت که به خاطر کار درست و انجام واجب الهی متلک بارش میکنند. شب و روز برایش دعا میکنم عاقبت به خیر باشد و پایش نلغزد.نوجوان است و خام، هر چقدر هم رویش کار شود باز ممکن است دستخوش تغییرات قرار گرفته و تفکراتش عوض شود. ذهنم حسابی درگیر آیندهاش است، سرم را به سمت بالا میآورم تا با خدا نجوا کنم، چشمانم به قاب عکس روی دیوار میافتد و مرا پرت میکند به زمانی که حسین چهار ساله بود… برای پابوسی امام رئوف به مشهد رفته بودیم، در کوچههای مشرف به حرم مدام به گوشمان میخورد، آقا از شما و خانوادهتان عکس بگیرم؟! فکر بدی نبود، وارد عکاسی شدیم و چندتا عکس دستهجمعی گرفتیم و یک عکس تکی از حسین.کمی کم حوصله بود، از عکس گرفتن خوشش نمیآمد، با کلی ترفند راضیاش کردیم. پشت صحنه عکس حرم امام رضا علیه السلام بود با آن گنبد طلایی و گلدستههای زیبایش ، و مسجد گوهرشاد که گنبد آبی خوشرنگش چون نگین فیروزهای خودنمایی میکرد.گل آرایی و سبزههای اطراف هم نما را چشم نوازتر کرده بود، کبوترهایی که بالای ضریح در حال پرواز بودند و دلبری میکردند. عکس که چاپ و آماده شد آن را تحویل گرفتیم، نگاهی به صورت حسین کردم و آروم گفتم چه جذبهای، چه ژستی!بعد از عکاسی به سمت حرم رفتیم و دقیق همان پشت صحنه عکس برایم نمایان شد، لبخندی زدم و همانجا پسرم را ویژه سپردم دست امام رضا و از ایشان خواستم برایش دعا کند چون از همان روزی که فهمیدم دارم مادر میشوم فرزندم را نذر حضرت زهرا سلام الله علیها و آقا امام زمان عجل الله کردم.سالها میگذرد، پسرم در قاب چشمانم هر روز بزرگتر میشود و هر لحظه عشق من به او فزونتر. اما از میان هزاران عکسش، این عکس را بیشتر دوست دارم.هر بار که به این قاب نگاه میکنم، دلم سرشار از شادی میشود و چشمانم پر از اشک. اشک شوق برای داشتن پسری سالم و صالح که جلویم قد میکشد، ماشاءالله و الحمدلله و اشک نیاز به آستان ملکوتی امام رئوف برای لحظاتی که دور از حرم، دلتنگ زیارت میشوم. این قاب برای من، تنها یک قاب عکس ساده نیست، بلکه دریچه ای است به سوی نور و خوشبختی. و یک روایت است. روایتی از کودکی، معصومیت، عشق و ایمان. روایت گوشهای کوچک از زندگیمان که با یاد خدا و عشق به اهل بیت (ع)، معنا و ادامه پیدا میکند…
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً🤲
#به_قلم_خودم
#سُمیه_خانوم_اُم_الحُسین
نکات کلیدی درباره “نحوه صدا زدن همسر “
یکی از عوامل بسیار مهم و اساسی در ایجاد محبت و صمیمیت در خانواده، احترام متقابل زن و شوهر به هم است، این احترام میتواند در قالب صدا زدن همسر باشد، نحوه صدا کردن همسر در خانه یا جمع میتواند در آرامش یا عصبانیت و حتی در سلامت روحی و جسمی ایشان ارتباط مستقیم داشته باشد.هر حرف یا کلمهای که زده میشود بار معنایی خاص خود را دارد و میتواند بیانگر احساسی خاص، پیام و نتایج مختلفی برای شخص مورد نظر در پی داشته باشد. استفاده از بعضی کلمات ممکن است برای فردی جذاب و خوشایند باشد و برای افراد دیگر منزجر کننده و ناخوشایند! پس باید دقت داشت و حساسیتهای همسر را در نظر گرفت که کی، کجا و چطور از آن کلمات استفاده کرد،زیرا نحوه صدا زدن تاثیر زیادی در ذهن و احساس فرد دارد.چه خوب است که از ابتدا در مورد این موضوع با همسرتان صحبت کنید و کلمات پیشنهادی را هم ارائه کنید و نظرش را بپرسید، و بر اساس سلیقه و احساسش از کلمات استفاده کنید. باید در نظر داشت کلماتی به کار برده شود که اقتدار شخص را پایین نیاورد یا بی احترامی به طرف نشود مخصوص در جمع. کلمات معجزه میکنند، و این هنر است که یک زن یا مرد بداند چطور از این هنر استفاده کند. در دین ما هم توسط ائمه اطهار و بزرگان به این نکته اشاره شده؛
حضرت علیعلیهالسلام از نظر ارتباطات عاطفی بسیار به حضرت زهراسلاماللهعلیها توجه داشتند و از تعابیری مثل «حبیبتی زهرا؛ (محبوبه من زهرا)» استفاده میکردند، یا مثلا ایشان بارها و بارها به حضرت زهرا میفرمودند «بنفسی انت، (جانم فدات) البته جالب است که حضرت زهرا هم پاسخ میدادند «روحی لروحک الفداه؛ (روح من فدای روحت)» یا حضرت در تعبیری دارند «انا کنا کزوج حمامه فی ایکه (من و زهرا مثل دو کبوتر عاشق در لانه ای بودیم)» اینها نشان میدهد که ارتباطات عاطفی عمیقی بین آن بزرگورارن وجود داشته و میدانستند که از چه جملاتی استفاده کنند.نکته قابل توجه این است که ظرافت زنانه حضرتزهرا از سوی حضرت علی رعایت میشده؛ اما پیروان حضرت علی علیه السلام باید بدانند که واقعا حضرت وقتی یک چیزی میفرمودند، اعتقاد قلبی خودشان هم بوده است، این گونه نبوده است که مطلبی را بیان کنند و خود عمل نکنند، مثلا ایشان فرمودهاند «ان المرأة ریحانه (زن ریحانه است)» و واقعا با حضرت زهرا مثل ریحانه(یک گل لطیف) برخورد میکردند.زیبا صداکردن زن و مرد, بهترین شیوه برای ابراز محبت و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.
پیامبراکرم صلیالله هم فرمودند:سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص میکند…یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی میپسندد…
اینها همگی درسی هستند برای حفظ کانون گرم خانواده و محبت بیشتر بین همسران، پس با دقت بیشتری همسر خود را صدا بزنیم💫
پ.ن:
شماره همسرتون رو با چه عبارتی در گوشی ذخیره کردید ؟
توی خونه چی بهش میگید؟
اگه بخواید عاشقانه صداش کنید از چه کلماتی استفاده میکنید؟!
توی جمع چطور صداش میزنید؟
#به_قلم_خودم
#سُمیه_خانوم_اُم_الحُسین
همیشه ماه رمضان برایم دوست داشتنی و خاطره انگیز و لذتبخش است. اما چند سالی هست که دیگر مثل قبل لذت نمیبرم! آن زمان موقع سحر با دلی سرشار از ایمان و شور و شوقی وصف نشدنی برای سحری خوردن به همراه خانواده، با صدای مهربان مادر از خواب شیرین بیدار میشدم، سماور در حال قلقل کردن بود و عطر خوش چای فضای خانه را پر میکرد. صدای اللهم انی اسئلک… از رادیو پخش میشد، سفره پر برکتی پهن میشد و همهی عزیزانم دورهم جمع میشدند تا در کنار هم غذایی خورده و قوت و جانی تازه بگیرند برای روزه داری. بعد از خواندن نماز و قرآن و دعا، به رختخواب گرم و نرممان پناه میبردیم و میخوابیدم ، مادر تا جایی که میشد صدایمان نمیکرد تا زیاده بخوابیم و کمتر اذیت شویم، تا مبادا بهانهگیری کنیم! مخصوص اگر #روزه_اولی بودیم. در طول روز هم مادر مدام قربان صدقهمان میرفت و نازمان را میکشید تا کمتر احساس گرسنگی و تشنگی داشته باشیم، موقع افطار هم سفرهای رنگین پهن میکرد، و کنارش نان و سبزی تازه میگذاشت که هنوز هم بوی خوشش را استشمام میکنم، پدر جعبهای بزرگ از زولبیا و بامیه را با خود آورده بود و ما بچهها خوشحال که از کدام شروع کنیم با هم پچپچ میکردیم، بوی خوش سیر و پیاز و نعناع داغِ روی آش هوش از سرمان میپراند. صبرمان نبود تا صدای اذان پخش شود و نوید پایان یک روز بندگی را سر دهد، پدر با خواندن دعای افطار به همگی قبول باشد میگفت و مادر چای تازه دم را تعارفمان میکرد. کاممان را با کمی چای و خرما شیرین و تازه میکردیم، فکرمان بود الان چقدر میخوریم! اما به چند لقمه نمیرسیدیم که احساس سیری میکردیم و فقط ناخنک میزدیم به باقی خوراکیها. مادر اما حواسش به ما بود که مبادا دچار سوءتغذیه شویم! و مدام دعوتمان میکرد به خوردن. بعد از جمع شدن سفره مادر در فکر تهیه سحر بود، و ما در پی بازی و رفتن به مسجد محله.
روزگار گذشت و گذشت تا اینکه مادر رفت… با رفتن مادر دیگر تجربه آن افطار و سحرهای دلچسب و دورهمیها را نداشتیم، دیگر کسی نبود نازمان را بکشد هرچند بزرگ شده بودیم اما دلمان نوازش مادرانه را میخواست.
سالها از رفتنش میگذرد و ما همچنان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به یادش دلتنگ و دلتنگتر میشویم. کاش قدرش را بیشتر میدانستیم. کاش همچنان کنارمان بود و بوی خوش غذاهایش مدهوشمان میکرد، اما چارهای نیست جز صبر و شکیبایی.
#روحت_شاد_سادات_خانوم
#به_قلم_خودم
#سُمیه_خانوم_اُم_الحُسین
#مهمانی_نورانی
باز اسفند ماه شد و وقت خانهتکانی!
تا وقتی او بود خانهتکانی برایم با همهی سختیها و دغدغههایش جذاب و خاطرهانگیز بود، رسومات خاصی داشت. همه جا را با مهارت و ظرافت برق میانداخت. خستگی ناپذیر بود، بسم الله میگفت و شروع میکرد، آن هم با شور و شوق وصف نشدنی، در حین کار زیر لب همیشه در حال ذکر و دعا کردن بود، گلدانها را طوری تمیز و مرتب میکرد که گویی آنها هم جزء فرزندانش است. برایشان شعر میخواند.سبزه عید را چند روز زودتر آماده و با روبان قرمز آن را تزیین مینمود، تا چند روز بوی تمیزی مشام همگان را پر میکرد. مکانهایی را زیر و رو میکرد برای نظافت که عقل کسی جزء خودش به آن نمیرسید. همهی کارها را خودش آرام آرام انجام میداد ، اعتقادی به کارگر و کمکی نداشت، فقط کار خودش را قبول داشت! کمی وسواس بود مخصوص در شستشو. ما هم کمکش میکردیم اما دور از چشم ما دوباره آن کار را تکرار میکرد…
از وقتی که رفت، درست است که این رسومات را انجام و ادامه میدهیم اما نشاط قبل را نداریم، گاهی کمکی میگیریم،
دست و دلمان به کار نمیرود، خانه بدون حضورش بی روح شده، هر گوشه خانه حکایتی دارد از نفسهایش، لبخندش،دعاهایش،عشق بیکرانش؛
به سمت کمدش میروم تعدادی از وسایلش به یادگار مانده، غرق میشوم در آنها ، یک آن به خودم میآیم و به ساعت نگاه میکنم، زمان زیادی گذشته و من هنوز…
به سمت قاب عکسش میروم گرد و غبارش را پاک میکنم، سختترین قسمت خانهتکانی همین است! تمیز کردن قاب عکس عزیزانی که دیگر در کنارت نیستند، نگاهم به چشمانش گره میخورد، گویی با نگاه و لبخند مهربانش به من خداقوت میگوید و برایم دعا میکند، حضورش را در خانه احساس میکنم و میدانم روح مهربانش مانند پروانه در خانه در حال گردش است. بغض میکنم، امسال هم عید بدون حضورش خواهد گذشت. بوسهای به عکسش میزنم و خود را آماده گردگیری میکنم.
#روحت_شاد_سادات_خانوم 💔
#سُمیه_خانوم_اُم_الحُسین
#به_قلم_خودم
آخرین نظرات