مکتب فاطمیه

 خانه تماس  ورود
چایخانه رضوی 
ارسال شده در 2 اسفند 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع


#به_قلم_خودم
روزی که #جوایزم از #کوثرنت به دستم رسید با خوشحالی بسته رو نگاه کردم روی بسته نوشته شده بود، شکستنی! به آرامی آن را باز کردم یک #سررسید و #خودکار بود به همراه یک #ماگ با آرم شبکه وزین کوثرنت، برام جالب بود این مدل هدیه ، ماگ رو شستم و اولین چای دبش و لب‌سوزم رو داخلش ریختم و با کلی ذوق جرعه جرعه نوشیدم، همون موقع تو ذهنم اومد کاش یه روز بتونم تو #حرم_امام_رضا علیه‌السلام ،باهاش چای بخورم اونم به یاد همه‌ی مسئولین و کاربران شبکه دوست داشتنی گل بنفشه جانم، امروز به آرزوی فانتزیم رسیدم و … خلاصه خواستم بگم کوثرنت جوایزش هم خاصه هم نظر کرده و متبرک، مثل همین ماگ که گویی عاقبت به خیر شده و داخلش چای روضه و نذری آقا امام رضا علیه‌السلام ریخته شد! 😉
جای همتون خالی، نایب الزیاره و دعاگوی همتون بودم و هستم، ان‌شاءالله به زودی زود قسمت همتون بشه 🙏 🌸 💫
#کوثرنت_دوست‌داشتنی_تشکر 💟
#عکس_تولیدی
#جرعه_ای_آرامش
#چایخانه_حرم☕️🫖
#السلام‌علیک‌یا‌علی‌موسی‌الرضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
رسیدم تا حرم
گویی کسی می‌گفت در گوشم
بیا ای خسته از دنیا
که من باز است آغوشم
سلیمانا بیا بردار
بار از شانه‌ی موری
مرا باری‌ست از غم‌ها
که سنگین است بر دوشم
کجا پیدا کنم دیگر
شراب از این طهوراتر؟
بهشت اینجاست
اینجایی که دارم چای می‌نوشم
بجز دامان تو
دستانم از هر ثروتی خالیست
مکن ای شاه
در تنهایی محشر فراموشم

نظر دهید »
غزوه بنی المصطلق 
ارسال شده در 30 بهمن 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع


#سالروز_غزوه_بنی_المصطلق یا #غزوه_مُرَیسیع در #شعبان سال پنجم یا ششم هجری روی داد.این غزوه برای مقابله با قبیله بنی مصطلق رخ داد.علت جنگ از این قرار بود: به حضرت #محمد خبر رسید که #حارث بن ابی ضِرار، رئیس طایفه بنی مصطلق، قوم خود و گروه‌هایی از اعراب را جمع کرده و آماده جنگ با مسلمانان شده است.پیامبر اکرم (ص) برای اطمینان از این خبر،# بریدة بن حصیب را برای اطلاع از درستی خبر به لشکرگاه دشمن فرستاد و پس از آگاهی از درستی خبر، دستور فرستادن سپاه را به سوی بنی مصطلق صادر کرد.در این جنگ، پیامبر اکرم (ص) پرچم #مهاجران را به #عمار بن یاسر و پرچم #انصار را به #سعد بن عباده سپرد و آماده جنگ شد.مسلمانان با شعار «یا منصور اَمِت» (ای پیروز بمیران) به دشمنان حمله کردند.در این جنگ، ده نفر از یاران حارث کشته و مابقی اسیر شدند و عده ای نیز گریختند.غنایم زیادی نیز نصیب سپاه اسلام شد.پیامبر اکرم (ص) پس از پایان جنگ، دستور داد تا با اسیران، با نرمی و ملایمت رفتار کنند.در این جنگ #جویریه دختر حارث بن ابی‌ضرار به اسارت درآمد.جویریه برای آزادی‌اش، نزد پیامبر اکرم (ص) رفت و پس از اقرار به وحدانیت خدای متعال، از او درخواست کرد تا بهای آزادی او را پرداخت کند.پیامبر اکرم (ص) بهای او را پرداخت و سپس با وی #ازدواج کرد.پس از این ازدواج، مسلمانان اسرای بنی مصطلق را آزاد کردند.مسلمانان #نزول_سوره_منافقون را به همین مناسبت می‌دانند. #خبر_اِفک نیز در بازگشت از این سفر روی داد.

#به_قلم_خودم
جهت اطلاعات بیشتر 👇

https://fa.wikishia.net/view/%D8%BA%D8%B2%D9%88%D9%87_%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%84%D9%82

نظر دهید »
زیارت امام رضا علیه السلام 
ارسال شده در 29 بهمن 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​بـاز عنـایت شــده لـطـف خـدا 💫 

باز شــدم زائـــر کـوی رضــــا 💫 

سلام و نور. عزیزان در حرم با صفای: 

شمس الشموس، انیس النفوس، 

خورشید طوس ، ثامن الحجج، 

غریب الغربا ،معین الضعفاء و الفقرا، 

السلطان ابالحسن علی بن موسی الرضا 

علیه السلام 

دعاگو و نایب الزیاره‌ی شما هستم. 

ان‌شاءالله به زودی قسمت همتون بشه 🙏 🌹 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏ 🙏 
ای امام رئوف، ای پناه درماندگان،

ای کسی که اُمیدی برای نااُمیدان،

مدتها بود دلم چون کبوتری بی‌قرار، به سوی گنبد طلایی‌ات پر می‌کشید. در این غربتِ دل، یادِ صحن و سرایت، بارانی از اشک بر گونه‌هایم جاری می‌ساخت.چقدر دلتنگت بودم. چقدر ملتمسانه درخواست داشتم تا دوباره مرا دعوت کنی.می‌دانم که غفلت‌ها و فاصله دور، حجابی بین من و شما شده‌ بودند، اما عشق شما، ریسمانی ناگسستنی است که قلبم را به حریمتان گره زده است.از راه دور هر صبح و شام، نگاهم به سمت مشهدالرضا خیره می‌ماند و در آرزوی بوسه بر خاکِ آستانت، ثانیه‌ها را شماره می‌کردم.

آرزو داشتم ای کاش بالی داشتم تا در هوای ملکوتی حرمت، نفسی تازه کنم و در جوارِ مضجع نورانی‌ات، از غمِ فراق، رها شوم.

و خدا را هزاران بار شکر که صدایم شنیده شد و دوباره مرا شرمنده و خجلت زده کردید ، خدا رو شکر که باز هم توانستم از نزدیک زیارتت کنم و پنجه در پنجره فولاد برده و درد و دل کنم، قلبم را امانت به شبکه‌های آن گره بزنم تا نرفته برگردم! 

امام رضا جان، با اینکه در کنارتم اما باز هم دلتنگتم ، کاش می‌شد ببینمت و محکم در آغوشت بگیرم ،ای مهربان تر از پدر…

یا امام رضا، دستم را بگیر و مرا از این گردابِ دلتنگی، نجات ده. من به سوی دیدارت محتاجم.همان دیداری که تو میدانی و من!

#دلانه

#به_قلم_خودم

#السلام‌علیک‌یا‌امام‌رضا

#اللهم‌ارزقنا‌شهاده

نظر دهید »
ولنتاین...روز عشق
ارسال شده در 27 بهمن 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

عاشق #گل نرگس‌ام. از همان روزهای آشنایی که فهمید گل مورد علاقه‌ام چیست، گاه و بی‌گاه، با مناسبت و بی مناسبت، همراه کادو ،چندشاخه گل نرگس هم برایم می‌خرید. دیروز هم طبق عادتی که داشت یک دسته گل نرگس شاداب را تقدیمم کرد به همراه یک #خرس پشمالوی قرمز! با اخم شیرینی گفتم محبتت را زبانی هم قبول دارم، نیاز نیست اینقدر برای خرید گل هزینه کنی ، هم عمرش کوتاه است و هم …نگذاشت حرفم را ادامه دهم،با نگاهی زیبا و لبخندی زیباتر گفت: هیچ وقت این حرف را نزن، گل عمرش کوتاه است اما خریدنش برای عشق زندگیت نه تنها هزینه نیست بلکه سرمایه است! بین بحث فلسفی و عرفانی‌مان بودیم که پسرم وارد سالن شد و با لبخند و شیطنت گفت: شما هم؟!!! با تعجب به او نگاه کردیم، ازش پرسیدم منظورت را متوجه نشدم؟! ما هم چی؟! گفت:

#روز_ولنتاین و #روز_عشق و از این حرفها دیگر…

با چشمان گرد شده و متعجب ازش پرسیدم چطور؟! 

باز هم با لبخند و شوخی گفت: گل که هیچ چون از جریانش مطلع هستم،به خاطر خرس قرمز گفتم.

همسرجان پاسخش را داد و گفت: برای ما هر روز، روز عشق است، اصلا اعتقادی به رسومات غربی و ولنتاین ندارم، سر کوچه ،جوانی بساط کرده بود و عروسک می‌فروخت.به ذهنم رسید یکی ازش بخرم تا هم کاسبی کرده باشد هم کمی مادرجان را شاد کنم؛…

ساعاتی بعد با دو فنجان شیر گرم در کنار همسرجان نشستم و مجدد از او تشکر کردم، کمی در فکر بودم ، پرسید چیزی شده؟! گفتم چرا ما در تقویم‌مان یک روز به نام روز عشق نداریم؟! مثلا سال‌روز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را چرا با عنوان روز عشق در تقویم ثبت نمی‌کنند ، اگر ما هم یک روز مخصوص داشته باشیم جوان و نوجوان ما سمتِ رسومات و فرهنگ غرب نمی‌رود. کمی از شیر داخل فنجان را نوشید و خیلی جدی گفت: جای خیلی از مناسب‌ها در تقویم ما خالیست! اما تو نگران نباش فردا تماس می‌گیرم و پیگیری می‌کنم، و تاکید می‌کنم شما دستور داده‌اید، با هم زدیم زیر خنده و بهش گفتم: امان از دست تو.

✍ #به_قلم_خودم 

#سُمیه_خانوم_اُم‌الحُسین

نظر دهید »
امان از دلتنگی...
ارسال شده در 27 بهمن 1403 توسط سمیه خانوم در بدون موضوع

​کتاب قدیمی‌ای در طبقات کتابخانه کوچکم توجه‌ام را به خود جلب می‌کند ، مدت‌هاست آن را نخوانده‌ام.به سراغش میروم و لای آن را باز میکنم؛

آه، امان از دلتنگی… 

دلتنگی مانند مه غلیظی است که صبح‌های زود، وقتی که پا به بیرون میگذاریم،اطرافمان را در بر می‌گیرد. گویی در ابتدا فقط یک حس ناخوشایند مبهم است، مثل یک نت فالش در میان یک آهنگ زیبا! بعد کم‌کم تمام وجودت را فرا می‌گیرد، درست مثل پیچکِ یاس بنفش که بی‌خبر از همه جا، دور درخت انار کنار باغچه می‌پیچد و او را خفه می‌کند.

از نظر من دلتنگی، شکل‌های مختلفی دارد. گاهی مثل یک خاطره شیرین است که ناگهان در ذهنت جرقه می‌زند، خاطره‌ای از خنده‌های مادر، مهربانی‌اش، یا حتی بوی خوش غذا‌هایی که درست میکرد. اما همین شیرینی، یک نیش کوچک هم دارد، چون یادآوری می‌کند که آن لحظات دیگر گذشته‌اند و هرگز تکرار نمی‌شوند.

گاهی هم دلتنگی، مثل یک جای خالی است، مثل صندلی خالی کنار شومینه در یک شب سرد زمستانی. جای کسی که دیگر نیست، کسی که با بودنش، خانه را گرم و روشن می‌کرد.

می‌دانید، من فکر می‌کنم دلتنگی، یک جور عشق است، عشقی به گذشته، به آدم‌هایی که دوستشان داریم، به لحظاتی که برایمان ارزشمندند. و شاید، تنها راه رهایی از آن، این است که بپذیریمش، مثل یک مهمان ناخوانده که نمی‌توانی بیرونش کنی، اما می‌توانی با او کنار بیایی. و من مدت‌هاست با او خو گرفته‌ام، یعنی چاره‌ای جز این ندیدم. مادر که رفت تا مدت‌ها وجودم پر شد از حس دلتنگی، حس مه‌گرفتگی، حس تنهایی و سردی. اطرافیان از این حالات من در عذاب بودند، از این‌که با دیدن حال و روز من غمگین می‌شدند عصبی بودم اما یک روز به ناگاه به خود نهیب زدم که بس است! اتفاقی که افتاده و هیچ چاره‌ای برایش نیست، رسیدم به این که:زندگی جاریست و باید ادامه داد.

باید سعی کرد از خاطراتمان و با هم بودن‌هایمان درس گرفت و نهایت استفاده را کرد، تا با وجود کمی‌ها و نبودن‌ها زیبا و صبور ادامه داد. آرزومندم، روزی برسد که دلتنگی برایم دیگر آن هیولای ترسناک نباشد، بلکه تبدیل شود به یک خاطره شیرین، یک قطعه کوچک از پازل زندگی که به من یادآوری می‌کند چه چیزهایی را دوست داشته‌ام و چه چیزهایی را از دست داده‌ام. درست مثل یک گل زیبا که آخرین یادگارم بود برایش، و او با ظرافت بین صفحات یک کتاب قدیمی خشکش کرده بود. و حال من با دیدن آن گل خشکیده دوباره حس مه‌گرفتگی به سراغم آمده، چشمانم ابری می‌شود ،بغض در گلویم را به سختی فرو میبرم ،لبخند تلخی میزنم و با خود می‌گویم: باید صبور و قوی بود و ادامه داد…

#به_قلم_خودم

#به_یاد_مادر💔

#روحت_شاد_سادات_خانوم😔

#شادی‌روحش‌صلوات🙏

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 84

آخرین مطالب

  • فرهنگ ما، قربانیِ پرده نقره‌ای  
  • پنجمین سالگرد
  • پنجشنبه های دلتنگی
  • حق زندگی برای همه
  • زبان فارسی را پاس بداریم
  • دهه دوم محرم 
  • فستیوال محرم!!!
  • لبیک یاحسین 
  • رژیم صهیونسیتی!
  • دعا

آخرین نظرات

  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در حضرت معصومه سلام الله علیها 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  •  
    • فاطمه اسفندیاری
    در خانه سالمندان 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • زینب  
    • در جستجوی خود
    در دلم میخواهد یک دختر داشته باشم...
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در روز جهانی کودک 
  • روز کودک  
    • https://tabdil.app/time/childrens-day/>
    در روز جهانی کودک 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • پرواز  
    • parvaz
    در مراسم حنا گذاشتن 
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • جواهری عتیق  
    • https://atigh.jewelry/>
    در چرا ظالم ها سالم ترند ‼️
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • طهماسبي  
    • برکرانه ی انتظار
    در مداد رنگی ۲۴ تایی!!
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  •  
    • فرهنگی
    • به رنگ ایمان
    در زندگی را زندگی باید کرد...
  • پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب (س) میناب  
    • منتظر پرور
    در بیشتر بدانیم 
  • نیره رضایی در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 14 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین
  • سمیه خانوم  
    • مکتب فاطمیه
    در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 
  • معصومه در #به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 9 #تولیدی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین 

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

کاربران آنلاین

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • س مثل سیب
  • روز بزرگداشت رودکی
  • گروه صحیفه سجادیه
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مکتب فاطمیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار بازدید

  • حضرت مادر
  • یا فاطمه الزهرا ادرکنی
  • س مثل سیب
  • روز بزرگداشت رودکی
  • گروه صحیفه سجادیه
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان