#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 4 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین از سفر برگشته بود شب قبلش پیامک داده بود اگه فرصت داری همو ببینیم ، یه دو دوتا چهارتا کردم و با جابجایی برنامه هام جواب مثبت بهش دادم فکر کنم حسابی حرف داشت برای گفتن، عصر با یه دسته گل… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1403, 02"
#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 3 #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین چند روزی از دیدار من و دختر مو فرفری گذشته بود باهام تماس گرفته بود و ازم تشکر میکرد میگفت از وقتی اون حرفها رو زدی و اون حدیث رو برام گفتی دیدم به خیلی چیزها عوض شده ، حتی دلم برای… بیشتر »
همیشه از وضعیت موجود ناراحت و ناراضی بود، مدام غر میزد ،خسته و کم حوصله ، همش در حال قیاس و دیدن داشته های دیگران و ندیدن داشته های خودش، گاهی که باهاش صحبت میکردم خودشم از اخلاقیاتی که داشت اظهار عجز و ناراحتی میکرد ، دختر زیبایی بود با موهای فرفری… بیشتر »
#به_قلم_خودم #چالش_نوشتن 1 #چالش_نویسندگی #برای_طلبه_نوشت #سمیه_خانوم_اُم_الحسین هوا بهاریه و نم بارون میاد، دلم بهونه داره، دوست دارم برم بیرون و هوا بخورم ، مامان میاد سمت من و ظرفی که داخلش چندتا میوه پوست کنده و خوشمزه اس رو طرفم میگیره با لحن… بیشتر »
آخرین نظرات